متن ادبی در مورد برف پاییزی
عشق یعنی :
چون خورشید، تابیدن بر شب های دوست
و چون برف ، ذوب شدن بر غم های دوست . . .
*
*’*’*’*’*’*’*’ متن های زیبا درباره برف و زمستان ‘*’*’*’*’*’*’*
*
. * ./۰۰\. *.
. * (‘_’) * .
* . ( : ) . *
. *( : )* .
ببین چه آدم برفی نازی درست کردم !
با این که خیلی دوستش دارم ، مال تو !
*
*’*’*’*’*’*’*’ متن های عاشقانه درباره برف و زمستان ‘*’*’*’*’*’*’*
*
به شقایق سوگند که تو برخواهی گشت ،
من به این معجزه ایمان دارم ،
منتظر باید بود
تا زمستان برود ، غنچه ها گل بکنند !
*
*’*’*’*’*’*’*’ متن های زیبا و ادبی درباره برف و زمستان ‘*’*’*’*’*’*’*
*
عمر برف است و آفتاب تموز
اندکی ماند و خواجه غره هنوز …
*
*’*’*’*’*’*’*’ متن زیبا و ادبی درباره برف و زمستان ‘*’*’*’*’*’*’*
*
آدم برفی فقط ۱ پا دارد…
چشمانش از دکمه است اما میخندد…
آدم برفی در برف میخندد چرا که این شانس را دارد که
باشد حتی آدم برفی باشد و باشد….
*
*’*’*’*’*’*’*’ متن زیبا و ادبی درباره برف و زمستان ‘*’*’*’*’*’*’*
*
تو اگر باز کنی پنجره ای سوی دلت
میتوان گفت که من چلچله باغ توام
مثل یک پوپک سرمازده در بارش برف
سخت محتاج به گرمای توام
*
*’*’*’*’*’*’*’ متن های زیبا و ادبی درباره برف و زمستان ‘*’*’*’*’*’*’*
*
رفاقت مثل آدم برفی میمونه، درست کردنش راحته اما نگه داشتنش سخته!
*
*’*’*’*’*’*’*’ متن زیبا درباره باریدن برف ‘*’*’*’*’*’*’*
*
دارد برف می آید در گوش دانه های برف نام تو را زمزمه خواهم کرد تا برف زمستانی از شوق حضورت بهار را لمس کند
*
*’*’*’*’*’*’*’ نوشته زیبا و ادبی درباره آدم برفی ‘*’*’*’*’*’*’*
*
رفاقت مثل آدم برفی میمونه ، درست کردنش راحت اما نگه داشتنش سخت !
*
*’*’*’*’*’*’*’ متن زیبا و ادبی برای زمستان ‘*’*’*’*’*’*’*
*
باران یا برف … چه فرقی میکند ؟
تو که باشی ، هوا که هیچ ؛ زندگی خوب است …
*
*’*’*’*’*’*’*’ داره برف میاد ‘*’*’*’*’*’*’*
*
داره برف میاد به اسمون نگاه کن هروقت برف سیاه بارید بهم خبر بده ، اون موقع من دیگه دوستت نخواهم داشت
*
*’*’*’*’*’*’*’ متن زیبا و ادبی درباره برف و زمستان ‘*’*’*’*’*’*’*
*
برف نو! برف نو!
سلام، سلام
بنشین، خوش نشسته ای بر بام
پاکی آوردی ای امید سپید
همه آلودگی ست این ایام
*
*’*’*’*’*’*’*’ متن زیبا در مورد برف ‘*’*’*’*’*’*’*
*
وقتی بهت گفتم : دلتنگ تو هستم ، به شانه ام زدی تا دلتنگیم را تکانده باشی ! به چه دلخوش کرده ای ؟ تکاندن برف از شانه آدم برفی ؟
*
*’*’*’*’*’*’*’ متن زیبا و ادبی زمستان ‘*’*’*’*’*’*’*
*
عشق یعنی امید ، یعنی طراوت باران ، یعنی سفیدی برف ، یعنی ساز زندگی و لبریز از خوشی و عشق یعنی راز زیستن !
*
*’*’*’*’*’*’*’ متن زیبا و ادبی درباره برف و زمستان ‘*’*’*’*’*’*’*
*
سوزی که برف داره ، بارون نداره
معرفتی که تو داری ، هیچ کــس نداره !
*
*’*’*’*’*’*’*’ متن زیبا و ادبی درباره برف و زمستان ‘*’*’*’*’*’*’*
*
و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد
و برف نا امیدی بر سرم یکریز می بارد
چگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگی هایم ؟
چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم ؟
*
*’*’*’*’*’*’*’ متن زیبا و ادبی درباره برف و زمستان ‘*’*’*’*’*’*’*
*
در برف ، سپیدی پیداست . آیا تن به آن می دهی ؟ بسیاری با نمای سپید نزدیک می شوند که در ژرفنای خود نیستی بهمراه دارند . (ارد بزرگ)
*
*’*’*’*’*’*’*’ متن زیبا و ادبی درباره برف و زمستان ‘*’*’*’*’*’*’*
*
لذت داشتن یه دوست خوب توی یه دنیای بد مثل خوردن یه فنجون قهوه گرم زیره برفه !!!!!
درسته که هوا رو گرم نمی کنه ولی تورو دل گرم میکنه
*
*’*’*’*’*’*’*’ متن زیبا و عاشقانه زمستان و برف ‘*’*’*’*’*’*’*
*
عاشق زمستان و برفم ، او را نمی دانم …
من و زمستان ، هیچوقت او را نفهمیدیم.
*
*’*’*’*’*’*’*’ متن زیبا و ادبی درباره برف و زمستان ‘*’*’*’*’*’*’*
*
عشق یعنی : چون خورشید تابیدن بر شب های دوست و چون برف ذوب شدن بر غم های دوست .
*
*’*’*’*’*’*’*’ متن زیبا و ادبی درباره برف و زمستان ‘*’*’*’*’*’*’*
*
برف آمد و پاییز فراموشت شد . آن گریه ی یک ریز فراموشت شد . انگار نه انگار که با هم بودیم . چه زود همه چیز فراموشت شد
*
*’*’*’*’*’*’*’ متن زیبا و ادبی درباره برف و زمستان ‘*’*’*’*’*’*’*
*
دوستت دارم اما نه به اندازه ی برف ، چون یه روز آب می شه . دوستت دارم اما نه به اندازه ی گل ، چون یه روز پژمرده می شه . دوستت دارم به اندازه ی دنیا ، چون هیچ وقت تموم نمی شه !
*
*’*’*’*’*’*’*’ متن زیبا و ادبی درباره برف و زمستان ‘*’*’*’*’*’*’*
*
اگه برف می دونست زمین خاکی چقدر کثیفه ، برای اومدن به اون لباس سفید نمی پوشید
*
*’*’*’*’*’*’*’ متن زیبا و ادبی درباره برف و زمستان ‘*’*’*’*’*’*’*
*
آرزو می کنم غم های دلت بروند زیر برف های زمستانی تا همیشه بدون غم بمان
*
*’*’*’*’*’*’*’ متن زیبا و ادبی درباره برف و زمستان ‘*’*’*’*’*’*’*
*
عشق یعنی آن نخستین حرفها
عشق یعنی در میان برفها
عشق یعنی یاد آن روز نخست
عشق یعنی هر چه در آن یاد توست
*
*’*’*’*’*’*’*’ متن زیبا و ادبی درباره برف و زمستان ‘*’*’*’*’*’*’*
*
میدونی فرق من با برف چیه ؟
.
.
.
.
.
.
.
برف میاد و به زمین می شینه ، ولی من همین جوری هم به دل میشینم .
*
*’*’*’*’*’*’*’ متن زیبا و ادبی درباره برف و زمستان ‘*’*’*’*’*’*’*
*
دونه های برف از آسمون فقط برای دیدن چشمات پایین میان ، اما پاشونو که به زمین میزارن فدای مهربونیهات میشن …
*
*’*’*’*’*’*’*’ متن زیبا و ادبی درباره بارش برف ‘*’*’*’*’*’*’*
*
آرزو دارم با بارش هر دونه از برف زمستونی یه غم از رو دلت کم بشه نازنینم …
*
*’*’*’*’*’*’*’ نوشته درباره ی برف و زمستان ‘*’*’*’*’*’*’*
*
زمستان بهانه است برف از آسمون خسته می شه ! پاییز بهانه است برگ از درخت خسته می شه! اس ام اس بهانه است دلم برات تنگ می شه !
*
*’*’*’*’*’*’*’ متن عاشقانه درباره برف و زمستان ‘*’*’*’*’*’*’*
*
الا ای برف!
چه می باری بر این دنیای ناپاکی؟
بر این دنیا که هر جایش
رد پا از خبیثی است
مبار ای برف!
تو روح آسمان همراه خود داری
تو پیوندی میان عشق و پروازی
تو را حیف است باریدن به ایوان سیاهیها
تو که فصل سپیدی را سرآغازی
مبار ای برف!
*
*’*’*’*’*’*’*’ متن هاب زیبا و ادبی درباره برف و زمستان ‘*’*’*’*’*’*’*
*
لیز خوردن بهونه ایست تا دست هایی رو که دوست داری محکمتر فشار بدی, روز زمستونیت قشنگ!
*
*’*’*’*’*’*’*’ متن زیبا و ادبی درباره برف و زمستان ‘*’*’*’*’*’*’*
*
برف بارید و خدا پاکی خود را به زمین هدیه کرد. زمین مغرور شد که سفید است، پاک است چون دل خدا… و خدا با آفتابی، اشتباه زمین را به وی گوشزد کرد
*
*’*’*’*’*’*’*’ متن زیبا و ادبی درباره برف و زمستان ‘*’*’*’*’*’*’*
*
برف که حالا کم کم آب می شود ، سفید ، همرنگ آرزوهای تو بود ..
*
*’*’*’*’*’*’*’ متن زیبا درباره زمستون قشنگ’*’*’*’*’*’*’*
*
امیدوارم روزای زمستونیت مثل دل من که از عشق تو لبریزه گرم باشه . روزای زمستونیت قشنگ
*
*’*’*’*’*’*’*’ متن زیبا و ادبی درباره برف و زمستان ‘*’*’*’*’*’*’*
*
امسال زمستون خیلی قشنگه چون با تو آغاز میشه با تو نیستم با کفشمم…
*
*’*’*’*’*’*’*’ متن زیبا و ادبی درباره برف و زمستان ‘*’*’*’*’*’*’*
*
یه گاز از دماغت میدی !؟(از عاشقانه های خرگوش و آدم برفی !!!) !
*
*’*’*’*’*’*’*’ متن ادبی زمستان ‘*’*’*’*’*’*’*
*
به شقایق سوگند که تو بر خواهی گشت ، من به این معجزه ایمان دارم ، منتظر باید بود تا زمستان برود ، غنچه ها گل بکنند !
*
*’*’*’*’*’*’*’ متن درباهره فصل زمستان ‘*’*’*’*’*’*’*
*
ای که در فصل خزان بینی مرا با پشت خم ، این زمستان را مبین ، ما هم بهاری داشتیم ، این نیز بگذرد
*
*’*’*’*’*’*’*’ شعری درباره گل یخ زمستان ‘*’*’*’*’*’*’*
*
گل یخ زمستان تو هستم
اسیر ناز چشمان تو هستم
مرا پرپر مکن ای جانم ای دوست
که من مشتاق دیدار تو هست
*
*’*’*’*’*’*’*’ نوشته زیبا در وصف برف و زمستان ‘*’*’*’*’*’*’*
*
دعا میکنم غرق باران شوی
چو بوی خوش یاس و ریحان شوی
دعا میکنم در زمستان عشق
بهاری ترین فصل ایمان شوی
*
*’*’*’*’*’*’*’ پیامک درباره زمستان ‘*’*’*’*’*’*’*
*
مواظب گرمای دلت باش تا کاری که زمستان با زمین کرد ، زندگی با دلت نکند
*
*’*’*’*’*’*’*’ متن زیبا و ادبی درباره برف و زمستان ‘*’*’*’*’*’*’*
*
به که گویم که تو منزلگه چشمان منی
به که گویم که تو گرمای دستان منی
گرچه پاییز نشد همدم و همسایه ی من
به که گویم که تو باران زمستان منی
*
*’*’*’*’*’*’*’ متن زیبا و ادبی درباره برف و زمستان ‘*’*’*’*’*’*’*
*
وقتی می رفتی بهار بود ، تابستان نیامدی ، پاییز شد ، پاییز که نیامدی پاییز ماند ، زمستان که نیایی باز پاییز می ماند ، تو رو خدا فصل ها رو به هم نریز
*
*’*’*’*’*’*’*’شعر کودکانه زمستان ‘*’*’*’*’*’*’*
*
شعر زمستان (کودکانه)
زمستونه زمستونه فصل تگرگ و بارونه
هوا شده خیلی سرد روی زمین پر از برف
چه خوبه کودکستان وقتی میشه زمستان
کلاغ های سیاه رنگ بخاری های روشن
وقتی بارون میباره دلم میخواد دوباره
برم به کودکستان میان آن گلستان
*
*’*’*’*’*’*’*’شعری در مورد زمستان ‘*’*’*’*’*’*’*
*
زمستان است
زمین برفی و فصل زمستان
هوای ابری و درگیر باران
نمای مردۀ بی روح و بی جان
درختان، شاخه های لخت و عریان
شبیه دسته ای روح پریشان –
سفید ِ قله های ِ کوهساران
فضای خلوت ِ کوچه – خیابان
عبوری با قدمهای شتابان
نگاه از منظری در مه گرفته
سلام دستها در جیب پنهان
زمستان است زمستان است زمستان
هوا سرد است سرها در گریبان
شعر: میکائل شریفی
*
*’*’*’*’*’*’*’ نوشته درباره زمستان ‘*’*’*’*’*’*’*
*
“زمستان “،زمستان است
نگاه سردتو بر من زمستان است
صدای سرد تو بر من زمستان است
بهار چشم تو بر من زمستان است
به گرمی دل نمیبندم
دلم لبریز از سردیست
در آغوشت پناهم نیست
چرا دنیا چرا دنیا
دلم از درد میسوزد
کسی با من موافق نیست
به درد خود گرفتارم
لبانم خشک از سردیست
صدایم مرده
دل خشکیده
دنیایم زمستان است
چرا دنیا چرا دنیا؟ …
شعر: محمد داریونی
متن ادبی در مورد برف و زمستان غمگین
گاهی پیش می آید که دلت یک اتفاق خوب می خواهد.
اتفاقی که از روزمرگی نجاتت دهد.
اتفاقی که حالت را خوب کند.
حتی حاضری در هوای یخ زده ی زمستان پیاده قدم بزنی، به هوای اینکه آفتابی بتابد و تو را گرم کند.
نمی دانی چه می خواهی.
فقط می گویی منتظر یک اتفاق تازه هستی.
به ترنمی دلبسته می شوی و روزی هزاربار با گوش جان آن نوای موسیقی را می شنوی،
اما باز هم نمی دانی که چه می خواهی
آشفته و بی قرار هستی.
و باز هم نمی دانی که چه می خواهی.
من راز این بی قراری ات را می دانم.
دلت یک دوست می خواهد!
کسی را که فقط بشود با او چند کلام حرف زد.
شاید هم گاهی دلت یواشکی چیز بیشتری بخواهد.
شاید هم دلت به سرش زده باز عاشق شود!!!
خوش آمدی زمستان! اگرچه سپیده دم های تو و نفس های سرد زمستانی ات من را سست و تنبل می کند اما من هنوز عاشقت هستم
من عاشق زمستانم
عاشق اینکه ببینمت در زمستان آرام راه می روی که سر نخوری !
گونه هایت از سرما سرخ شده است
سر خود را تا حد ممکن در یقه ات فرو کرده ای
دست هایت در جیبت به هم مچاله شده
معصومانه به زمین خیره ای
چه قدر دوست داشتنی شده ای
حرفم را پس میگیرم
من عاشق زمستان نیستم ، عاشق توام …
اگر به شعر های زمستانی علاقه دارید ببینید:
متن ادبی در مورد یک صبح برفی و زمستانی اسفندماه – متن در مورد صبح زمستانی
آهای زمستان
حواست جمع باشد که دور تو و تمام عاشقانه هایت را خط خواهم کشید
اگر با آمدنت او حتی یک سرفه کند …
اسفند، اردیبهشتیترین حالت زمستان است…
از همان ماههایِ خوب خدا که جان میدهند برای دل را به خیابان زدنهای بیهوا و قدم زدنهای طولانی…
انگار تمام آدم ها، تن پوشی از مهربانی، به تن کرده اند و لب های تمام عابران شهر، در صمیمانه ترین حالت لبخند است.
اسفند، به گرگ و میش صبح می ماند،
به خورشیدی در آستانهی طلوع،
و به رنگهای بنفش و سرد و بیروحی، در آستانه ی سبز شدن…
اسفند یعنی زمستان رفتنیست،
یعنی بهار ، در راه است…
متن ادبی در مورد روز سرد و برفی زمستان عاشقانه
از من کارهای سخت بخواه!
مثلا هوس توت فرنگی کن در چله ی زمستان!
برایم بهانه ای در قله ی قاف بتراش!
یا من را
به جنگ اژدها بفرست
اما هرگز نخواه
که دوستت نداشته باشم.
متن ادبی درباره زمستان – متن ادبی دربارهبرف
این روز ها حالم را فقط تویی که نمی فهمی. تا می رسی به من تمام خاطرات کهنه ات سر باز می کند و یاد گذشته رهایت نمی کند. وقتی… از هرچه بگویم بی فایده است. اصلاً زمستان یعنی همین. یعنی همین که پایت سر خورد و افتادی دیگر کسی نیست که بلندت کند. یعنی تا چشم هایت را نبندی تا خوابت نبرد، کسی به دیدارت نمی آید. و تمام شب را هم که بیدار بمانی و تمام سال را هم، کسی که باید باشد نیست. این روز ها حالم را فقط تویی که نمی فهمی و دست بر قضا انگار همه چیز به تو بستگی دارد. پس تا دیده نشده، از همان راهی که تا به حال نیامده ای به دیدارم بیا.
متن ادبی در مورد یک روز برفی زمستان-متن ادبی یک روز برفی
و کسانی بودند
که روی از نفس افتادنمان شرط بسته بودند
تا آن را که سرانجام به خط پایان میرسد
و ناچار میشود بوی تازۀ علف را
با تنهایی دردناکش قسمت کند،
تماشا کنند
و یکروز دیدم «روز اسبریزی» را
با صدای بلند گریه میکنم
برای دوستانم که از گِیت فرودگاه رد شدهاند
برای دوستانم که تبدیل شدهاند به شمارهای پرسنلی
در ادارهای کوچک
برای دوستانم که به آشپزخانه و بستر بله گفتهاند
برای دوستانم که خودکشی کردهاند
چندنفر بودیم؟
چندنفر بودیم آخرینباری که برای آن اسب گریه کردیم؟
و کدامممان دلش را و سیگارش را
با «من گاری بودم» آتش زد؟
متن ادبی کوتاه در مورد برف زمستان-درباره برف متن
رفته اید لعنتی ها
رفته اید…
و برای قسمت کردنِ بوی تازۀ چای
چقدر تنها ماندهام!
و برای خواندن یک داستان کوتاه
در شب های بلند زمستان.
متن ادبی زیبا و عاشقانه در مورد برف زمستانی
دلتنگی که فصلی نیست…
مثل سرما خوردگی اول پاییز گریبان آدم را بگیرد…زمستان خانه نشینش کند!!
دلتنگی که به آب و هوا نیست…
مثلا خوده من… اول بهار همانقدر دلتنگ توام که یک روز بارانی پاییز را…
اردیبهشت همانقدر بی قرارت می شوم که روزهای ابری آبان را…اولی لای شکوفه ها گم می شود و شاید جایی عطرش به تو برسد ، دومی هم به گمانم با یک باران تند وسط خیابان غافلگیرت کند!!
دلتنگی که جغرافیا نمی شناسد…
این که تو کجای جهانی و من کجا…اینکه همسایه ی دیوار به دیوارمانی یا در ینگه ی دنیا نفس می کشی…وقتی در آغوشم نباشی من دلتنگ توام!
دلتنگی که به ساعت و زمان نیست…
ممکن است نیمه شب درست وقتی خوابم مثل یک بختک گلویم را فشار دهد و نفسم بالا نیاید یا حوالی عصر همان روز حس کنم چیزی بی رحمانه به قلبم چنگ می زند!!
دلتنگی که به این چیزها نیست…
حالا من نه نگران آمدن پاییز و هوای دلگیرش هستم نه غصه ی باد و باران و عمر دراز شب هایش را می خورم…
وقتی نباشی طبیعی ترین حالت دنیا دلتنگی ست…
در هر فصلی…هر هوایی…
در هر جایی…هر زمانی…
دلتنگی که به این چیز ها نیست…
متن ادبی خاص درباره برف و زمستان – متن ادبی در مورد روز برفی
بیا با من زندگی کن
تا بنشینیم
روی صخرهها
کنار رودخانههای کمعمق
بیا با من زندگی کن
تا میوهی بلوط بکاریم
در دهان یکدیگر
و این آیین ما شود
برای سلام گفتن به زمین
پیش از آنکه پرتمان کند
دوباره به میان برفها
و حفرههای درونمان
لبریز شود از
ناگواریها
بیا با من زندگی کن
پیش از آنکه زمستان دست بکشد
از تنها بالشتی
که آسمان تا به امروز بر آن سر گذارده
و حفرههای درونمان
لبریز شود از برف
بیا با من زندگی کن
پیش از آنکه بهار
این هوا را ببلعد
و پرندگان آواز بخوانند.
متن ادبی درباره صبح برفی-متن ادبی درباره روز برفی زمستان
زمستان صبح را با ولع در آغوش میکشد و برف سرخوشانه
به این تراژدی آرامشبخش میخندد و می رقصد…
متن ادبی زیبا در مورد برف و زمستان
بیرون بسیار سرد است اما من اینجا در خودم احساس گرمای زیادی می کنم
نوعی گرما که پوستم را فرا گرفته، این حسی است که هر زمان که به تو فکر می کنم به من دست می دهد. تو احساس گرمایی هستی که بدن یخ زده من را گرم می کند
متن در مورد هوای سرد- متن ادبی یک روز سرد و برفی زمستان
تو اگر باز کنی پنجره ای سوی دلت
میتوان گفت که من چلچله باغ توام
مثل یک پوپک سرمازده در بارش برف
سخت محتاج به گرمای توام
مطلب در مورد برف و زمستان-متنی ادبی در مورد زمستان
حواس شهر
پرت برف باران است
حواس من
آغشته به عطر تو …
متن زیبا در مورد برف زمستانی-متن ادبی در مورد زمستان و برف و ناامیدی
الا ای برف !
چه می باری بر این دنیای ناپاکی ؟
بر این دنیا که هر جایش رد پا از خبیثی است
مبار ای برف !
تو روح آسمان همراه خود داری
تو پیوندی میان عشق و پروازی
تو را حیف است باریدن به ایوان سیاهی ها
تو که فصل سپیدی را سرآغازی
مبار ای برف !
متن ادبی برف و زمستان و حکمت فرش-متن در مورد زمستان و برف عاشقانه
بیبی های ما، پایِ دارِ قالی، حرفهایی میزدند …
میگفتند : تار و پودی که زن آبستن و زائو ابزار زده باشد، شل و وا رفته است …!
فرشی که پیرزن بافته باشد، گرم است و به درد خواب زمستان میخورد …!
فرش دختر مجرد، تیز رنگ است و تند و چشم را میزند !
اما همانها میگفتند که امان از قالی نو عروس و دختر عاشق … نقشش هزار راه میبَرَد آدم را …
نقشش غلط است، مرغش سر میکند توی گل و گلش میرود زیر بال و پر مرغ …
اما عوضاش تا بخواهی جان دارد …!
برف بارید و خدا پاکی خود را به زمین هدیه کرد. زمین مغرور شد که سفید است، پاک است چون دل خدا… و خدا با آفتابی، اشتباه زمین را به وی گوشزد کرد
متن زیبای ادبی درباره سرمای زمستان- متن درباره پایان زمستان
من هیچ وقت دل به نبود نمیبندم.
درد هم اگر بماند، میترکاند…
روزگار همیشه بر یک قرار نمیماند.
روز و شب است،
روشنی دارد،
تاریکی دارد.
پایین دارد…
بالا دارد،
کم دارد،
بیش دارد.
دیگر چیزی از زمستان باقی نمانده
تمام میشود
بهار می آید…
جای خالی سلوچ
#محمود_دولت_آبادی
متن اولین برف زمستان-متن برف زمستان
پشت پنجره اولین برف زمستانی را نگاه میکنم
خانه گرم گرم است اما بدنم از سرما میلرزد
نمیدانم از برف است یا از تنهایی
برای خود چای میریزم پتو را بدورم میپیچم شاید کمی گرم شوم
بی فایده است دستانم پاهایم چون تکه ای از یخ سرد سردند
به تو فکر میکنم آه میکشم بخود میگویم
یکی باید باشد
یکی که دستانش
آغوشش
نگاهش
احساسش
گرمابخش زندگیت باشد
یکی مثل تو
تویی که ندارمت …
متن ادبی در مورد روزهای برفی زمستان
زمستان
حتی میتواند نام یک شعر باشد
که سوت یخ زدهء واژههایش را
در خیابانی بلند قدم بزنی
یا خیابانی بلند
که سیگارت را چراغهای قرمزش روشن کنند
وقتی پیادهروهایش را
مردان دیگری به خانه بردهاند
و دیگر مهم نیست
کسیکه همیشه دلش میخواست
بیشتر از عرض یک خیابان با تو قدم بزند
متن راجب زمستان و برف
گاهی اما زمستان
نام یک فصل میشود
از دندانهای تو سوز برف میآید
و خندههایت چقدر به فاجعه نزدیک اند
قطعه ادبی درباره زمستان – متن درباره برف و زمستان
چین و چروک های صورتم را که ادامه دهی
به رفتنت می رسی
به زمستانی سخت
به برف
که سال هاست جای سایه ات روی سرم می نشیند
متن ادبی در مورد زمستان سرد
یادمان باشد با آمدن زمستان
اجاق خاطـرہ ها را روشن بگذاریم
تا دچـار سـردے ؋ـاصلـہ ها نشـویم …
متن ادبی عاشقانه درباره سرما و زمستان و برف-متن ادبی در مورد سرما
تو میخندی
من یخ میزنم
و دیگر سخت است بگویم چقدر دوستت دارم
و چقدر میترسم از خیابانهایی
که به خانهء تو میریزند و
سقف اتاق من قندیل میبندد
من سردم است
و تمام رنگهای گرم دنیا را
زنان دیگری شال گردن بافتهاند
من سردم است
و زمستان نام زنی عریان است
که هرشب هوس میکند با فندک یک مرد بسوزد.
متن ادبی درباره برف زمستانی – متن در مورد برف
زمستان را بايد با تمام سردي و سرما خوردگي هايش دوست داشت. با تمام گوشها و بيني ِ يخ زده اش.
بايد با اولين بارش برف دوربينت را برداري و بروي جلوي خانه اش و با سنگريزه بزني به شيشه ي اتاق تا پرده پنجره را كنار بزند و پسري را ببيند كه از پالتو گرفته تا شلوار و بوت و دوربين و ته ريشش مشكي است و وسط كوچه ي كاملا سفيد ايستاده و برايش دست تكان ميدهد. تا او هم لبخندی بزند كه تو سر قولت ماندي و براي پياده روي روي ِ اولين برف سال، سراغش رفتي.
زمستان را بايد با تمام قنديل هاي آويزان ِ لبه ي پشت بامش دوست داشت. بايد دستش را بگيري و در اولين پارك سر راهتان گوشه اي دنج بنشينيد و برف بازي ِ مردم را تماشا كنيد. بعد بازويت را بگیرد كه “بلند شو برام آدم برفي درست كن”. تو هم تمام هنرت را به خرج دهي و آدمكت را كج و كُله بالا بياوري تا او با سنگريزه برايش لبخندی بسازد و دوربينت را روي نيمكت پارك روشن كند و بدو بدو بيايد كنارت روي زمين بنشيند و بگويد ” زود باش بغلم كن تا نگرفته عكسو” و بعد برگردد گونه ات را ببوسد تا يخ صورتت باز شود.
زمستان را بايد دوست داشت تا همين عكس سه نفره ي كنار ِ آدم برفي، بشود بهترين خاطــره ي يخــمكي ِ تان.
متن ادبی درباره سرما و زمستان
دلم برای آواز گنجشک ها لک زده است …
گنجشک هایی که هر روز از پشت شیشه …
مرا صدا می زدند مدتهاست سکوت کرده اند …
هوا که سرد می شود …
گنجشک ها آوازشان را فراموش می کنند …
آری زمستان فصل سکوت گنجشک هاست .
متن ادبی در مورد آدم برفی- متن ادبی درباره آدم برفی
دنیای آدم برفی ها
دنیای سادهای ست
اگر برف بیاد هست
اگر برف نیاید نیست
مثل دنیای من
اگر تو باشی هستم، اگر نباشی…
دارد برف می آید
در گوش دانه های برف نام تو را زمزمه خواهم کرد
تا برف زمستانی از شوق حضورت بهار را لمس کند
متن شاعرانه و ادبی درباره زمستان
زمستان یک تو می خواهد
یک تو که دستانش را بی هیچ دلهره ای گرفت
یک تو که بشود این خیابان ها، این خیابان های یخ زده را گرم قدم زد
یک “تو”که بشود بافکرش بغض ها را پوشاند
بشود چای تازه دم در یک سبد کوچک گذاشت
و کنارش میان برف ها نوشید
زمستان یک تو می خواهد که آرامت کند
یک”تو”
که برای بهار
یک بار آرزویت کند
و تو را سرمست کند از فکرهای بهاری
آنقدر که تا بخودت بیایی
ببینی در آغوشش
داری بهار را تماشا میکنی
زمستان یک _بودن_
باید داشته باشد
فارغ از هرکه و هرچه و هرکجا
تو را آنقدر گرم تماشایت کند
که تو خیالات برت دارد
که “مرداد” است
متن عاشقانه درباره زمستان-متن ادبی در مورد زمستون
سرد است هوا
بیرون اگر میروی
دستهای مرا هم با خودت ببر!
برف ببارد یا باران
برای باور زمستان همین جای نبودنت کافی ست !
برای من زمستانی را آرزو کن که کوچه هایش پربرف باشد
مردمانش ساده
و خانه هایش گرم و بی ریا . . .
متن ادبی برای برف-متن برای برف و زمستان
برف نو! برف نو!
سلام، سلام
بنشین، خوش نشسته ای بر بام
پاکی آوردی ای امید سپید
همه آلودگی ست این ایام
متن شاعرانه درباره برف و زمستان-متن ادبی درباره برف
پشت پنجره اولین برف زمستانی را نگاه میکنم
خانه گرم گرم است اما بدنم از سرما میلرزد
نمیدانم از برف است یا از تنهایی
برای خود چای میریزم پتو را بدورم میپیچم شاید کمی گرم شوم
بی فایده است دستانم پاهایم چون تکه ای از یخ سرد سردند
به تو فکر میکنم آه میکشم بخود میگویم
یکی باید باشد
یکی که دستانش
آغوشش
نگاهش
احساسش
گرمابخش زندگیت باشد
یکی مثل تو
تویی که ندارمت . . .
متن ادبی کوتاه زمستان- متن کوتاه ادبی زمستان
شالم را دورِ گردنم سه دور
می پیـچَم ..
زمستان
فصل اعدامِ بغض هاست!
متن زیبا درباره زمستان – متن ادبی درباره زمستان برفی
قهوه داغ
و بوی هیزم سوخته
گاهی
از همه دنیا
یه فنجون قهوه میخوای
و یه دلِ خوش …
متن ادبی کوتاه عاشقانه برای زمستان – متن برف
زمستان است ديگر
دل زمين به برف گرم است
دل من به تو…
متن ادبی بلند برای زمستان مناسب کپشن اینستاگرام
مهم نبود که دستمال هایمان برای همیشه زیر درخت آلبالو گم می شد و کسی خبر نداشت، مهم نبود که گاهی وقت ها هیچکس نبود که بهمان بگوید خونه ی خاله از کدام طرف است و توی تنهایی بغض می کردیم و از خودمان می پرسیدیم از این طرفه یا از اون طرفه؟ مهم نبود که تمام تابستان از استرس فراموشی جدول ضرب مجبور شده باشیم مدام با خودمان خانه ی هشت و نه را تکرار کنیم و برای کفتر های خانه ی عمه نزهت دانه بپاشیم.
مهم نبود که نمی توانستیم مژه هایمان را از چشم هایمان بیرون بیاوریم و مادر بزرگ گوشه ی چادر نمازش را فوت می کرد و می گذاشت روی چشم هایمان تا گریه ها بند بگیرند…
مهم روزهای شادی بود که دست هایمان را حلقه می کردیم و ایمان داشتیم عمو زنجیر باف، با صداهای ما زنجیرش را از پشت کوه می آورد! روزهایی که ستاره و کارت های صد آفرین لای دفترمان بیشتر می شد و اسممان جزو خوب های روی تخته سیاه بود.
روزهایی که می دانستیم خدای تابستان و گیلاس های باغ خانجون، خدای زمستان و سینه پهلو کردن کنار شربت های دیفن هیدرامین هم هست! روزهایی که بدو بدو از مدرسه می امدیم، مقنعه های سفید کش دارمان را بالا می زدیم و با ولع ماکارونی های قد دراز مامان را نوش جان می کردیم.
آرزوهایمان بر آورده شد. بزرگ شدیم. کلاس سوممان تمام شد، جدول ضرب را فراموش نکردیم! یاد گرفتیم مثل دختر اقای هاشمی منظم باشیم، یادگرفتیم با خودکار بنویسیم و بابت نمره ی هفده نزنیم زیر گریه! یاد گرفتیم دوست های صمیمی ما همیشه برای ما نمی مانند و یک روز می شود که توی موسسه ی زبان، با یکی دیگه دوست شوند. یاد گرفتیم یک روزهایی، باید نان و پنیر و گردویی که توی کیفمان هست را تنهایی بخوریم، و زمانی که تمام هم نیمکتی های دوران دبستانمان پزشک می شوند بابت شاعر شدنمان و کارمندی که توی جیبش به اندازه کافی پول خرد پیدا می شود احساس سر شکستگی نکنیم! یاد گرفتیم مهم این است که ما خودمان باشیم، خودمان را دوست داشته باشیم! جلوتر از دیگران حرکت کنیم ،آنقدر که صدای یأسشان را نشونیم و بدانیم که خدای شاخه های خشک زمستان، هنوز همان خدای گیلاس های تابستان است.
جمله ادبی در مورد زمستان-متن زیبا در مورد برف زمستانه
عشق یعنی امید ، یعنی طراوت باران ، یعنی سفیدی برف ، یعنی ساز زندگی و لبریز از خوشی و عشق یعنی راز زیستن !
جمله ادبی درباره برف-متن زمستانی ادبی
دارد برف می آید در گوش دانه های برف نام تو را زمزمه خواهم کرد تا برف زمستانی از شوق حضورت بهار را لمس کند.
متن ادبی غمگین و عاشقانه در مورد برف و زمستان–برف متن ادبی
رفت وُ آمد عجيبى داشتيم
وقتى كه مى رفت
جان ام مى رفت
وقتى كه مى آمد
جان ام به لب مى آمد
هزار زمستان در دست هايش پنهان بود
زمستان آمده بود
زمستان رفت
ديگر شمعدانى ها حتى بيهوده قرمز نشدند
زمستان ماند…
متن عاشقانه در مورد برف و زمستان-متن ادبی درمورد برف
خیالت جمع شده در آغوش من!
گرمِ گرم
رو به زمستان میکنم،
ميخندم
زمستان که بیاید
اوضاع بهتر مى شود
کسی به دو عاشق که از سرما
یکدیگر را بغل کرده اند
کاری ندارد …
متن عاشقانه و غمگین برای فصل زمستان
این سرفه های پیاپی
این سرمای زده به استخوان
از زمستان نیست.
جای کسی خالی ست
جای کسی…
متن درباره زمستان از مولانا-متن ادبی زمستانی
خوی بد دارم ملولم تو مرا معذور دار
خوی من کی خوش شود؟ بیروی خوبت ای نگار
بیتو هستم چون زمستان خَلق از من در عذاب
با تو هستم چون گلستان خوی من خوی بهار
متن ادبی یک خطی عاشقانه درباره زمستان
سرمای زمستان را، گرمای تو تارانده است
متن ادبی برای زمستان و دلتنگی-متن ادبی در مورد زمستان
دل آدمی به هنگام بهار
زمستان را می خواهد
و به وقت زمستان، بهار را!
دلتنگ می شود
برای هر آنچه که دور است.
آیا باید همیشه به هم رسید؟
بیخیال شو!
بعضی چیزها
وقتی که نیستند
زیبایند.
متن ادبی صبح سرد و برفی زمستان
اولین برف زمستانی تنها یک رویداد نیست بلکه یک اتفاق جادویی است. تو به رختخواب می روی و در جهانی کاملا متفاوت از خواب بیدار می شوی
متن ادبی راجب زمستان-متن ادبی درباره روز سرد زمستانی
دلم یک زمستان سخت میخواهد
یک برف
یک کولاک به وسعت تاریخ
که ببارد
که ببارد
که ببارد
و تمام راهها بسته شوند
و تو چاره ای جز ماندن نداشته باشی
و بمانی …
متن ادبی در مورد پایان زمستان-متن برفی زمستانی
به شقایق سوگند که تو بر خواهی گشت ، من به این معجزه ایمان دارم ، منتظر باید بود تا زمستان برود ، غنچه ها گل بکنند !
قطعه ادبی در مورد زمستان-متن درموردبرف
قول داده بودی
با اولین برف به خیابان برویم و
آدم برفی رویاییمان را بسازیم
امروز برف آمد
من حتی منتظرت هم نبودم
آخر چطور انتظار کسی که نیست را بکشم؟
تکست برف-متن در باره برف
زمین عروس شد و آسمان به حرف آمد
چه شادباشی ازین خوب تر که برف آمد
متن احساسی درباره زمستان
دلم می خواهد زمستان باشد…
لااقل بهانه ای داشته باشم
که قانع ام کند
برایِ سردی ات!
متن ادبی در مورد زمستان و برف
برف کلامی است که فقط بر زبان سکوت جاری میشود، سفیدخوانی آسمان است در فصل آخر سالنامه بیبرگ.
متن ادبی در مورد زمستان سرد و برفی
زندگی را به فصول سال تشبیه می کنم و هیچ فصلی همیشگی نیست. در زندگی نیز روزهایی برای کاشت ، داشت ، استراحت و تجدی و حیات وجود دارد. زمستان تا ابد طول نمیکشد. اگر امروز مشکلاتی دارید بدانید که بهار هم در پیش است…!
یک متن ادبی در مورد زمستان شاعرانه
هوای خودت را که داشته باشی ؛
جمعه ؛ بهترین روزِ هفته است ،
و زمستان ؛ زیباترین فصلِ سال …
فقط کافیست حالِ دلت خوب باشد !
متن ادبی درباره برف و زمستان
خوش آمدی زمستان! اگرچه سپیده دم های تو و نفس های سرد زمستانی ات من را سست و تنبل می کند اما من هنوز عاشقت هستم
متن ادبی درباره صبح زمستان عاشقانه
برف میبارد و همه خوشحالند و من غمگین …
دارد رد پاهایت را می پوشاند برف !
می پسندم “زمستان”را …
فصلی که دیگر مجبور نیستم، صدای غمگین پر درد و چشم های خیس قرمزم را از کسی پنهان کنم …
میگویم : ”سرما” خورده ام
متن ادبی درباره زمستان سرد
برف بارید و خدا پاکی خود را به زمین هدیه کرد. زمین مغرور شد که سفید است، پاک است چون دل خدا… و خدا با آفتابی، اشتباه زمین را به وی گوشزد کرد