معنی شعر خروشید و برجست لرزان ز جای بدرید و بسپرد محضر به پای

مني چون بپيوست با كرد گار              شكست اندر آورد و برگشت كار

همينكه در برابر خدا مغرور  شد و خود ستايي كرد شكست خورده و تيره بخت شد.

چه گفت آن سخن گوي با فرّ و هوش           چو خسرو شدي، بندگي را بكوش

آن فرد بزرگوار و خردمند گفته است كه چون به بزرگي و سروري رسيدي، در راه بندگان خدا كوشش كن يا در اوج قدرت و پادشاهي عبادت و بندگي خدا را بكن و از او غافل مباش

به يزدان هر آن كس كه شد نا سپاس           به دلش اندر آيد زهر سو هراس

هر كسي خدا را ناسپاسي كند. بيم و اضطراب سراسر و جودش را فرا مي گيرد

به جمشيد بر، تيره گون گشت روز              همي كاست زو فرّ گيتي فروز

روزگار بر جمشيد تيره و تار شد و عظمت و قدرت او افول كرد

نهان گشت آيين فرزانگان                   پراگنده شد نام ديوانگان

راه و رسم دانايان و فرهيختگان از بين رفت و جادوگران مشهور شدند

هنر خوار، شد جادويي ارج مند                نهان راستي، آشكارا گزند

فرهنگ و ادب و هنر بي ارزش شد و سحر و جادو گري ارزشمندگرديد، صداقت و راستي از بين رفت، آزار و اذيت جاي آن را گرفت.

شده بر بدي دست ديوان دراز            زنيكي نبودي سخن جز به راز....

جاهلان و شياطين براي زشتكاري و ظلم آزاد بودند و از خوبي و نيكي فقط مخفيانه صحبت مي شد

ندانست خود جز بد آموختن               جز از كشتن و غارت و سوختن

ضحاك نيز جز بد آموزي و قتل و غارت چيزي نمي دانست

هم آن گه يكايك ز درگاه شاه            بر آمد خروشيدن  دادخواه

در آن لحظه ناگهان از دربار ضحاك، فرياد كاوه بلند شد

ستم ديده را پيش او خواندند              برِ نامدارانش بنشاندند

كاوه ي مظلوم را نزد ضحاك فراخواند و او را پيش بزرگان دربار نشاندند.

بدو گفت مهتر به روي دژم                كه بر گوي تا از كه ديدي ستم

ضحاك با عصبانيت از كاوه پرسيد: باز گو كه از چه كسي ظلم و ستم ديده اي

خروشيد و زد دست بر سر زشاه         كه شاها، منم كاوه ي داد خواه

فرياد زد و از ظلم و ستم شاه برسر خود كوبيد و گفت: اي پادشاه، من كاوه ي دادخواه هستم.

يكي بي زيان مرد آهنگرم                 زشاه آتش آيد همي بر سرم

آهنگري بي آزارم اما شاه ظلم و ستم بسياري به من كرده است.

تو شاهي و گر اژدها پيكري               ببايد بدين داستان داوري

اگر تو پادشاه هستي يا ديو سيرت، بايد در باره ي سرگذشت من قضاوت نمايي.

اگر هفت كشور به شاهي تو راست        چرا رنج و سختي همه بهر ماست؟

اگر تو پادشاه جهان هستي، چرا بايد ما رنج و سختي ها را تحمل كنيم؟

شماريت با من ببايد گرفت              بدان تا جهان ماند اندر شگفت

لازم است براي اين اقدام (ظالمانه) به من حساب پس بدهي تا مردم جهان شگفت زده شوند.

مگر كز شمار تو آيد پديد                     كه نوبت به فرزند من چون رسيد؟

تا شايد از نحوه ي محاسبه تو روشن شود كه چگونه نوبت به فرزند من رسيده است؟

كه مارانت را مغز فرزند من                   همي داد بايد به هر انجمن

كه تنها مغز فرزندان من بايد در ميان اين همه مردم خوراك ماران تو گردد.

***

چو بر خواند كاوه همه محضرش              سبك، سوي پيران آن كشورش

خروشيد كاي پايمردان ديو                      بريده دل از ترس گيهان  خديو

هنگامي كه كاوه استشهاد نامه را خواند به سرعت و عصبانيت رو به بزرگان كشور كرد و فرياد بر آورد كه اي حاميان ضحاك از خداي جهان نمي ترسيد.

همه سوي دوزخ نهاديد روي                    سپرديد دل ها به گفتار اوي

جاي شما در جهنم است چون مطيع فرمان هاي ضحاك هستيد.

نباشم بدين محضر اندر گوا                      نه هرگز برانديشم از پادشا

اين استشهاد را گواهي و تاييد نمي كنم و هرگز از پادشاه ترسي ندارم.

خروشيد و برجست لرزان زجاي             بدرّيد و بسپرد محضر به پاي

فرياد برآورد و در حالي كه از خشم مي لرزيد، استشهادنامه را پاره كرد و زير پا انداخت.

گران مايه فرزند او پيش اوي                   از ايوان برون شد خروشان به كوي

فرزند عزيز او از دربار پادشاه زودتر از كاوه به كوچه آمد و فرياد بر آورد.

چو كاوه برون آمد از پيش شاه              بر او انجمن گشت بازارگاه

هنگامي كه كاوه از دربار شاه بيرون آمد، مردم بازار دور او جمع شدند.

همي بر خروشيد و فرياد خواند              جهان را سراسر سوي داد خواند

مي خروشيد و فرياد مي زد و مردم را به عدل خواهي دعوت مي كرد.

از آن چرم،كآهنگران پشت پاي                بپوشند هنگام زخم دراي

همان كاوه،آن بر سر نيزه كرد                  همان گه زبازاربرخاست گرد

همان چرمي كه آهنگرها هنگام ضربه زدن با پتك بر تن مي كنند، كاوه بر سر نيزه كرد و در همان لحظه بازار را ازدحام و شلوغي فرا گرفت و مردم تجمّع كردند.

خروشان همي رفت نيزه به دست            كه اي نامداران يزدان پرست

كسي كاو هواي فريدون كند                   سر از بند ضحاك بيرون كند...

كاوه نيزه به دست مي رفت و فرياد مي كرد كه اي بزرگان خداپرست، هر كسي مي خواهد از فريدون طرف داري كند و از يوغ بندگي و ظلم و ستم ضحاك آزاد گردد...

بپوييد كاين مهتر آهرمن است              جهان آفرين را به دل دشمن است

حركت كنيد زيرا اين پادشاه، شيطان است و قلباً دشمن خداست.

بدان بي بها نا سزاوار پوست                   پديد آمد آواي دشمن ز دوست

به وسيله آن پوست كهنه و بي ارزش دوست و دشمن شناخته شدند.

همي رفت پيش اندرون مردگُرد             سپاهي بر او انجمن شد نه خُرد

كاوه ي پهلوان، پيشاپيش مي رفت و سپاهي انبوه گرد او جمع شدند.

بدانست خود كآفريدون كجاست           سر اندر كشيد و همي رفت راست

كاوه مي دانست كه مخفي گاه فريدون كجاست به همين علت سر خود را زير اندخت و يكسره به آن جا رفت 

به هر بام و در، مردم شهر بود               كسي كش زجنگاوري بهر بود

مردم كوچه و بازار از بام و در و ديوار و همه ي كساني كه اهل جنگ و نبرد بودند، در اين قيام شركت داشتند.

ز ديوارها خشت و از بام سنگ              به كوي اندرون تيغ و تير خدنگ

بباريد چون ژاله زابر سياه                    كسي را نبُد بر زمين جايگاه

از پشت بام ها و روي ديوارها سنگ و آجر و از كوچه نيز شمشير و تير فرو مي ريخت مانند باراني كه از ابر سياه فرو مي ريزد و از ازدحام و شلوغي جاي سوزن انداختن نبود.

به شهر اندرون هر كه بُرنا بدند            چو پيران كه در جنگ دانا بُدند

سوي لشكر آفريدون شدند                 زنيرنگ ضحاك بيرون شدند

جوانان شهر و پيران كار آزموده و دانا جنگ(جنگ بلد) به لشكر فريدون پيوسته و از دام و مكر حكومت ضحاك رستند.

خودآزمايي

1ـ حماسه هاي ايراني بر چه ارزش هايي مبتني هستند؟

آثار تمدن و مظاهر روح و فكر مردم كشور با تكيه بر ستايش داد پيشگي و تاكيد بر دادگري

2- چه شباهت هايي بين انقلاب فرانسه و قيام كاوه ي آهنگر وجود دارد؟

1- هر دو قيامي خود جوش و مردمي بودند.

2- عدالت خواهي و داد گري شعار هردو قيام بوده است.

3- هم دلي و همراهي عموم مردم به ويژه طبقه ي محروم

3- چرا شاعر مي گويد:

‌‌    « به جمشيد بر،تيره گون گشت روز      همي كاست زو فرگيتي فروز »

زيرا مغرور شد و ادعاي خدايي كرد.

4- ماراني كه بر دوش ضحاك روييدند، مظهر جه خصلتي بودند؟

تجسمي است از خوهاي اهريمني و بيداد و منش خبيث.

5- نخستين چاره انديشي مردم در مقابل بيداد ضحاك چه بود؟

خورش خانه ي ضحاك را بر عهده مي گيرند و روزانه يكي از دوتني را كه براي بيرون كردن مغز سرشان مي آورند، از مرگ نجات مي بخشند و در عوض مغز گوسفند با مغز ديگري در مي آميزند و به خورد ماران مي دهند

6- پرورش يافتن فريدون در غار به هنگام كودكي شبيه پرورش يافتن كدام پيامبر بزرگ الهي است؟    حضرت موسي (با توجه به كتاب)

7- در مصراع ((سپرديد دل ها به گفتاري اوي))مرجع ضمير ((او))كيست؟   ضحاك

8- مصراع دوم اين بيت كدام ضرب المثل را به ياد مي آورد؟

      بباريد چون ژاله زابر سياه                      كسي را نبد بر زمين جايگاه

ضرب المثل: جاي سوزن انداختن نبود

سعدي:كسي از مرد در شهر و از زن نماند                 در آن بتكده جاي ارزن نماند

9ـ به نظر نويسنده، حماسه ي فردوسي ـ شاهنامه ـ چگونه كتابي است؟

 كتابي است در خور حيثيّت انسان

adabiyatepish.blogfa.com

هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...