معنی دغل چیست
معنی دغل در لغت نامه دهخدا
دغل. [ دَ ] (ع مص ) دو دل درآمدن در چیزی. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). داخل شدن با شک و تردید. (از اقرب الموارد).
دغل.[
دَ غ َ ] (ع اِ) قمار. (منتهی الارب ). || تباهی. (منتهی الارب ). عیب و
فساد. (دهار). عیب ِ تباه کننده در کاری. (از اقرب الموارد). || درخت انبوه
درهم پیچیده. (منتهی الارب ). درختان بسیار درهم پیچیده. (دهار) (از اقرب
الموارد). || بسیار گیاه و درهم آمیختگی آن. (منتهی الارب ) (از اقرب
الموارد). || جای خوف هلاک. (منتهی الارب ). جایی که بیم هلاکت در آنجا
رود. (از اقرب الموارد). ج ، أدغال ، دِغال. (منتهی الارب ) (از اقرب
الموارد).
دغل. [ دَ غ َ ] (اِ) مکر و حیله. (برهان ) (غیاث
). حیله و ناراستی ، و با لفظ کردن مستعمل است. (از آنندراج ) : اما به هر
چه ایشان را دست در خواهد شد از مکر و دغل... هیچ باقی نخواهند گذاشت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 599). قومش بدو آویختند و از دغل بترسانیدند. (تاریخ بیهقی ص 573).
چون به رکوع و سجود خم ندهی
پشت شنیعت همی کنی دغلی.دغل باطن و خبث سریرت ایشان می دانست. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 169). چون ایلک خان... دغل او مشاهده کرد و خذلان و عصیان او بشناخت... (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
هیچ سحر و هیچ تلبیس و دغل
می نبندد پرده بر اهل دول.
مولوی.
گوئیا باور نمی دارند روز داوری
کاین همه قلب و دغل در کار داور می کنند.
حافظ.
راست است و دغل نیست دردرون او. (ترجمه ٔ دیاتسارون ص 170).
- دغل کردن ؛ مکر کردن :
زنهار که تن درندهی تعب کسان را
تا خصم دغل کرد تو انداز دعا کن .
درویش واله هروی (از آنندراج ).
|| عمل تغییر دادن متاعی برای گمراه کردن خریدار. (لغات فرهنگستان ).
خیانت. فساد. غش. (یادداشت مرحوم دهخدا). || عیب و فساد. (برهان ). تباهی و
فساد و نادرستی. (فرهنگ فارسی معین ). || دروغ. (ناظم الاطباء). || خس و
خاشاکی که در حمامها سوزند. (برهان ) : بعد أن یجفف [ دیفروغس ] یوضع
حوالیه الدغل و یحرق. (ابن البیطار).
لاجرم اینجا دغل مطبخی
روز قیامت علف دوزخی.
نظامی.
|| ...
معنی دغل به فارسی
دغل
ناراست، مکار، سیم وزرقلب وناسره
(
اسم ) ۱ - عمل تغییر دادن متاعی برای گمراه کردن خریدار . ۲ - تباهی فساد
نادرستی . ۳ - جای خوف و هلاک . ۴ - کینه پوشیده . ۵ - مکر حیله . ۶ - (
صفت ) کسی که ناراستی کند مزور حیله گر . ۷ - کسی که چیزی را برای
گمراهی خریداری تغییر دهد . ۸ - سیم ناسره زر قلب پول تقلبی . ۹ - جیب بر
. ۱٠ - کدون . ۱۱ - تنبل . یا دغل خاکدان ۱ - دنیا عالم سفلی . ۲ - قالب
آدمی کالبد انسان .
مکان دغل . جای درخت ناک یا جای پنهان و مخوف .
نادرستی کردن در بازی قمار .
[ گویش مازنی ] /daghel paghel/ خورشتی که با جگر، گوشت، مرغ، و سیب زمینی درست کنند
دغل دارنده .
۱ - نفاق دورویی . ۲ - عیب جویی عیب گویی .
صاحب برهان قاطع این ضبط را آورده است.
حیله باز .
دغاباز و ناراست کار .
حیله باز و مکار .
[ گویش مازنی ] /shaghel saghel/ آشوب – هرکه هرکه – خر تو خر
معنی دغل در فرهنگ معین
دغل
(دَ غَ) [ ع . ] (اِ.) ۱ - تغییر دادن چیزی برای گمراه ساختن خریدار. ۲ - مکر و حیله .
( ~.) [ ع . ] (ص .) مزور، حیله گر.
معنی دغل در فرهنگ فارسی عمید
دغل
۱. نادرست، حیله گر، مکار.
۲. کسی که چیزی را برای گمراه ساختن خریدار تغییر صورت بدهد.
۳. [قدیمی] سیم و زر قلب و ناسره: تا چه خواهی خریدن ای مغرور / روز درماندگی به سیم دغل (سعدی: ۸۹).
۴. (اسم) حیله، مکر.
۱. مکار، حیله گر.
۲. کسی که چیزی را برای گمراه ساختن خریدار تغییر صورت بدهد.
حیله گری، مکاری، دغلی.
معنی دغل به انگلیسی
limmer (اسم)
ناقلا ، دغل ، زن هرزه ، کلاش ، زن سبک سر ، ادم رذل ، زن جلف ، بچه بد ذات یا شیطان
dishonest (صفت)
متقلب ، نا درست ، دغل ، بی شرف ، بی همه چیز ، تقلبامیز
behindhand (صفت)
کهنه ، عقب مانده ، بی خبر از رسوم ، مادون ، دغل
معنی کلمه دغل به عربی
دغل
غشاش
طائرة ورقية , معبود , منتحل
خبيث
غشاش