شعر و متن جدید و کوتاه درباره مرگ؛ شعر مرگ برای پدر، مادر، برادر، خواهر و عزیزان 1400

پدرم برای تو چه بگویم

بگویم زخمم آن‌قدر عمیق شده که می‌توان در آن درختی کاشت؟

بگویم غمینگم و مرگ کاری نمی‌کند

دستت را بر شانه‌ام بگذار و مرگ را متوقف کن

دارم می‌روم، دارم نامم را از دهان دنیا خالی می‌کنم

«غلامرضا بروسان»

***************************

در خلوت روشن با تو گریسته‌ام

برای خاطر زنده‌گان،

و در گورستان تاریک با تو خوانده‌ام

زیباترین سرود‌ها را

زیرا که مرده‌گان این سال

عاشق‌ترین زنده‌گان بوده‌اند.

«احمد شاملو»

***************************

سهم ما از خاک وقتی مستطیلی بیش نیست

جای ما اینجاست یا آنجا چه فرقی می‌کند؟

یاد شیرین تو بر من زندگی را تلخ کرد

تلخ و شیرین جهان، اما چه فرقی می‌کند

«فاضل نظری»

*****************************

اگر زرین کلاهی عاقبت هیچ

اگر خود پادشاهی عاقبت هیچ

اگر ملک سلیمانت ببخشند

در آخر خاک راهی عاقبت هیچ

*****************************

همین یک بار

ببین غمگین دلم با وحشت و با درد می‌گرید

خداوندا، به حق هرچه مردانند

ببین یک مرد می‌گرید …

چه بی رحمند صیادانِ مرگ،‌ای داد!

و فریادا، چه بیهوده است این فریاد

«مهدی اخوان ثالث»

*****************************

چون زین قفس برستی در گلشن است مسکن.

چون این صدف شکستی، چون گوهر است مردن.

چون حق تو را بخواند سوی خودت کشاند.

چون جنت است رفتن، چون کوثر است مردن

«مولانا»

*****************************

خبر نداشت به دستور روزگار قرار است

به دست حادثه‌ای دور از انتظار بمیرد

چه قدر رستم در چاه نارفیق بیفتد

چه قدر قیصر در واگن قطار بمیرد...

«حامد ابراهیم پور»

*****************************

موسیقی عجیبی ست مرگ

بلند می‌شوی

و چنان آرام و نرم می‌رقصی

که دیگر هیچکس تو را نمی‌بیند

«گروس عبدالملکیان»

*****************************

و می‌رسد که گلی را به دستِ ما بدهد.

همیشه مرگ، همان گلفروش ِ. رهگذر است

و بهترین گل خود را تعارف تو کرد.

چرا که دید: «به دست شما قشنگ‌تر است!»

و مرگ گوشه‌ای از عکس ِ. یادگاری ما.

و جای خالی ِ. تو پیش ِ. مادر و پدر است

چقدر با عجله می‌روی مسافر ِمن!

به این سفر که برای تو آخرین سفر است

«محمد سعید میرزائی»

*****************************

بعد از تو ما به قبرستان‌ها رو آوردیم

و مرگ زیر چادر مادربزرگ نفس می‌کشید

و مرگ آن درخت تناور بود

که زنده‌های این سوی آغاز

به شاخه‌های ملولش دخیل می‌بستند

و مرده‌های آن سوی پایان

به ریشه‌های فسفریش چنگ میزدند

«فروغ فرخزاد»

*****************************

امشب تمام نمی‌شود

امشب باید یکی از ما شعر بگوید

یکی گریه کند

در دلم جایی برای پنهان شدن نیست

من همه‌ی زاویه‌ها را فرسوده ام

دیگر وقت آن است که مرگ بیاید

و شاخ هایش را در دلم فرو کند.

«الهام اسلامی»

***************************

چه کسی خواهد دید

مردنم را بی تو؟

بی تو مردم، مردم

گاه می‌اندیشم

خبر مرگ مرا با تو چه کس می‌گوید؟

آن زمان که خبر مرگ مرا

از کسی می‌شنوی، روی تو را

کاشکی می‌دیدم

«حمید مصدق»

*******************************

و نترسیم از مرگ

مرگ پایان کبوتر نیست

مرگ وارونه یک زنجره نیست

مرگ در ذهن اقاقی جاری است

مرگ در آب و هوای خوش اندیشه نشیمن دارد

مرگ در ذات شب دهکده از صبح سخن می‌گوید

مرگ با خوشه انگور می‌آید به دهان

مرگ در حنجره سرخ گلو می‌خواند

مرگ مسئول قشنگی پر شاپرک است

مرگ گاهی ریحان می‌چیند

مرگ گاهی ودکا می‌نوشد

گاه در سایه نشسته است به ما می‌نگرد

و همه می‌دانیم

ریه‌های لذت، پر اکسیژن مرگ است

در نبندیم به روی سخن زنده تقدیر که از پشت چپر‌های

صدا می‌شنویم

«سهراب سپهری»

*******************************

fararu.com

هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...