متن ادبی تقدیم به امام زمان
میرسد روزی که بی چون و چرا می بینمت..
میرسد روزی که بی چون و چرا می بینمت
میرسد روزی که ای شاه وفا می بینمت
عامل وصل من و تو ذوق بارانی بود
میرسد روزی که با حال بکا می بینمت
میرسد روزی که تکیه میدهی بر کعبه و
در کنار خانه ی امن خدا می بینمت
ادامه نوشته
+ نوشته شده در پنجشنبه ۲۰ تیر ۱۳۹۲ ساعت 18:38 توسط منتظر |
از صفر تا بيست
يك آزمون اساسي با سه پرسش اساسي
اگر عزيزي را گم كرده باشيد، چه
مي كنيد؟
آسوده و بي خيال مي نشينيد تا كم
كم فراموشش كنيد؟
يا براي يافتن او همه تلاش خود را
به كار مي بريد.
ادامه نوشته
+ نوشته شده در سه شنبه ۱۳ تیر ۱۳۹۱ ساعت 12:3 توسط منتظر |
یک سال دیگر هم گذشت
یک سال دیگر هم گذشت و چشممان به جمال مولای غایبمان روشن نشد...
و چرا بیاید؟ وقتی که اکثریت قریب به اتفاق ما شیعیان در تمام سال از او غافلیم، و قلیلی از ما نیز به هنگام مشکلاتمان از او یاد میکنیم...
اما آقای ما!
به روسياهيمان نگاه نکن و به دستهايمان که خالي اند،
و به زبانمان نیز گوش مسپار که گناهکارتر از آن است که تو را با صداقت و اخلاص بخواند،
قلب آن اندک بندگان واقعی خداوند را ببين که هر روز ـ صبح و شام ـ تو را ميخوانند...
+ نوشته شده در یکشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۱ ساعت 23:30 توسط منتظر |
نسل ما نسل ظهور است اگر ما خواهيم
نسل ما نسل ظهور است اگر ما خواهيم
اين زمان فصل حضور است اگر ما خواهيم
گر که آماده شود لشگر حق او آيد
زين گذر وقت عبور است اگر ما خواهيم
وصل و ديدار خوش حضرت مولا تو بدان
نه چنان مبهم و دور است اگر ما خواهيم
رخ نمايد به جهان گر همه محرم باشيم
وقت آن نور و سرور است اگر ما خواهيم
وعده حق برسد تا که چو لايق بشويم
لطف او حد وفور است اگر ما خواهيم
وبگاه اشعار مهدوی
برچسبها: عج
+ نوشته شده در یکشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۱ ساعت 23:28 توسط منتظر |
سلام بر گل رخسار مهدی
سلام بر گل رخسار مهدی
سلام بر قامت رعنای گل نرگس
سلام بر وقار حجت بن الحسن
سلام بر قلب استوار یوسف زهرا
سلام بر روی ماه منجی عالم
سلام بر خورشید تمام منظومه ها
سلام بر چشمان پاک و اشکبار چهاردهمین معصوم
برچسبها: عج
+ نوشته شده در یکشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۱ ساعت 23:26 توسط منتظر |
هر شب جمعه ببین ستاره سوسو میزنه
هر شب جمعه ببین ستاره سوسو میزنه
از دل منتظراش غمها رو جارو میزنه
اون ستاره امشبم تو آسمون شهر ما
از گلای نرگسش گلی به کادو میزنه
شاید این جمعه بیاید ... شاید
واسه تو
+ نوشته شده در یکشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۱ ساعت 23:25 توسط منتظر |
اى پر از عرش خدا به خدا سپارمت
آه، سه نيمه شعبان است كه مَه مهكش ما، آيينه ى خورشيد نشد وخسوف اجل، حجاب بين نازنين رويش وچشم عشاق شد.
آه، كه همه اين ايام غيبت، تمام سالها، بودن تو كه بوى خوش حضرت مهدى (عج) بودى مرهمش بود. ودلخوش وخرم از اين بوديم كه اگر محروم وممنوع از ديدن ياريم، خدا را هزاران وهزار شكر كه در كوى بهترين يارِ ياريم.
تو كه چه بى خبر ازبهشت ذكر به بهشت عدن عروج كردى وبى تو ونماز تو عروج من وما ناتمام، تمام شد.
ونميدانم آيا ميدانى كه تو اى خوبم، دارايى خدا وناخدا دراين عصر عسير بودى؟
ومن كه همه فقر بودم، سر اين بزم به اشارت ودعوت تو مهمان شدم وبخدا كه همه فخر شدم. اما امان كه هنوز عطشم از وصل تو سيراب نبود كه تو خود مهمان وبهترين مهمان بزم ونشئه ديكرى شدى.
بهجتم! و اى همه بهجتم!
نميگويم كه چه گويند ازاين حال زارم، تو كه ميدانى، ولى باز بدان كه باز هم ندانند يك عُشر ازآن حال زارم.
اى بهشت من!
دراين گنبد دوار كه غمكده وخانه احزان ماست، به يمن بهشت مضجع همه نورت، بهشتى زديم و وه كه چه بهشتى! وهمه عباد وعشاق تو بهشتيان اين بهشتند.
و اى تو كه از حضرت حق عيد وعيدى من بودى وهستى، دراين عيد وهر عيد باز عيدى من تو باش وتو باش..
اى پر از عرش خدا به خدا سپارمت
+ نوشته شده در جمعه ۹ تیر ۱۳۹۱ ساعت 16:24 توسط منتظر |
يك جمله و بس
در تقويم انتظار، همه فصل ها از عطر بهاري مهدي (عج) متبرک است.
نوروز منتظران روزي است که از شب نيمه شعبان آغاز مي شود.
انتظار، فاصله اي است ميان دو جمعه: جمعه ولادت و جمعه ظهور.
بهار، همه طراوتش را مديون يک گل است: گل زيباي نرگس.
اگر سختي زمستان غيبت نبود، شوق آمدن بهار عدالت معنا نداشت.
خانه تکاني، رسم قديمي همه منتظران بهار است. بهارِ مهدي (عج) از راه مي رسد، خانه تکاني دل ها را فراموش نکنيم.
بهترين هديه اي که مي توان براي گلدان شکسته قلب منتظران خريد، يک شاخه گل نرگس است.
جمعه ها کافي نيست، هر روز سهمي را به امام زمان(عج) اختصاص بدهيم.
منتظران واقعي به اشک و آه و دعا اکتفا نمي کنند.
نيمه هاي شعبان مي آيند و مي روند، حيف است اگر فقط با نقل و مشکلات و شيريني برگزارش کنيم.
کم لطفي مهمان است بر سرِ سفره بنشيند و صاحبخانه را نشناسد، حتي اگر او را نبيند.
امام زمان (عج) بيشتر از آن به گردن شيعه حق دارند که فقط نيمه هاي شعبان به يادشان بيفتيم.
اگر خورشيد از چشم ما پنهان مانده است، تقصير ابرها نيست، چشمان ما باران نخورده است.
حتي اگر امام از چشم ما غايب باشد، باز هم ما از چشم او غايب نيستيم.
اي کاش روزهاي »غفلات« ما از شب هاي »غيبت« او طولاني تر نبود.
مبادا فقط وقتي همه درها به رويمان بسته شد، درِ خانه امام زمان (عج) را بزنيم.
مکه با همه »صفا«يي که دارد، بي گل روي مهدي (عج) بي»صفا« است.
هر دستي در آرزوي بوسيدن حجرالاسود است، حجرالاسود در آرزوي بوسيدن دست مهدي (عج) است.
منتظرتر از امام زمان (عج) سراغ داريم؟ 1167 سال در انتظار!
دلنشين ترين اشعار در ديوان انتظار، سروده دل سپرده ترين شاعران است، آنها که دل به حضرت مهدي (عج) سپرده اند.
نمازِ هيچ مأمومي بي امام اقامه نمي شود، ما چند رکعت را به امام خويش اقتدا کرده ايم؟
دير و زودش مصلحت است، امّا هيچ عريضه اي بي جواب نمي ماند.
معصومه نجفي مطيعي
+ نوشته شده در چهارشنبه ۷ تیر ۱۳۹۱ ساعت 11:0 توسط منتظر |
او خواهد آمد
ديرگاهيست در ظلمت بي فرداي اين روزگار زمين در انتظار است تا کسي بيايد که کس باشد و تا مردمان با نگاهي در او کس را از ناکس بازشناسند.
امروز که آدميان صداقت را به زير آوار فراموشي ها از ياد برده اند؛ حالا که خاک از خون سرخ عدالت گلگون است؛ زمين در حسرت يک مرد ميسوزد.
حالا که سپيدي ها همه در سياهي دلهاي آدميان رنگ باخته اند؛ ديدگان زمين در انتظار اندکي-حتي- سپيدي چون پلک خيس سپيده دم باراني ست.
ادامه نوشته
+ نوشته شده در سه شنبه ۲ خرداد ۱۳۹۱ ساعت 9:12 توسط منتظر |
روايت بصيران خليج فارس
دانشجوي دانشگاه آزاد اسلاميمحمد يزاف عضو كانون بصيرت بسيج دانشجويي استان بوشهر
این مستند، روایت داستانی سفر راهیان نور دریایی دانشجویان عضو کانون بصیرت بسیج دانشجویی استان بوشهر به جزیره خارگ میباشد؛
ادامه نوشته
+ نوشته شده در سه شنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۱ ساعت 0:47 توسط منتظر |
او خواهد آمد...
ديرگاهيست در ظلمت بي فرداي اين روزگار زمين در انتظار است تا کسي بيايد که کس باشد و تا مردمان با نگاهي در او کس را از ناکس بازشناسند.
امروز که آدميان صداقت را به زير آوار فراموشي ها از ياد برده اند؛ حالا که خاک از خون سرخ عدالت گلگون است؛ زمين در حسرت يک مرد ميسوزد.
حالا که سپيدي ها همه در سياهي دلهاي آدميان رنگ باخته اند؛ ديدگان زمين در انتظار اندکي-حتي- سپيدي چون پلک خيس سپيده دم باراني ست.
راه درازيست از اينجا تا صداقت و زمين در انتظار است تا مردي بيايد از جنس آسمان تا با قدوم نازنينش جسورانه شقاوت را؛ خيانت را از هستي پاک کند. تا شب دريده شود و ديدگان آدميان طلوعي از جنس عدالت را به نظاره بنشينند.
راه دشواري نيست از اينجا تا مصيبت و دستان سرد آدميان گرماي دستاني را به ياري مي خواند تا در مرداب بي رحمي دنيا اميدبخش رهايي باشد.
علي که از جنس آسمان بود به برق يک شمشير به آسمان رفت . علي به ستوه آمده از آدمياني از جنس شقاوت و قساوت به برق يک شمشير از عمق وجود فرياد برآورد که : فزت و رب الکعبه
و از آن روز که عدالت همراه علي به آسمان رفت, زمين و زمان در انتظار وجود پر وجودي ست تا برخيزد, شمشير برگيرد و جهاني را روشني بخشد.
او خواهد آمد..........
برگرفته از آثار ارسالي به جشنواره طوبي
+ نوشته شده در چهارشنبه ۲ فروردین ۱۳۹۱ ساعت 14:47 توسط منتظر |
اي بهار دلها
سلام بر آل ياسين، سلام بر مهدي امتها و جامع تمام کلمات وحي الهي.
سلام بر آنکه شمشير برکشيده و ماه تابان و نور درخشان است.
سلام بر آفتاب شب ظلماني جهان و قرص ماه ايمان.
سلام بر بهار مردمان و نشاط آفرين روزگار.
«شب هجرانت اي دلبر، شب يلداست پنداري رخت نوروز و ديدار تو، عيد ماست پنداري »
اي بهار دلها و اميدبخش انسانها و سرور و شادي روزها، اي خورشيد ظلمتها و ماه تمام نماي جمال خدا. اي حقيقت عشق و مظهر پرستش، اي شکوفه طه و غنچه شکفته زهرا، عليهاالسلام. اي سرو خوش قد و رعنا، اي چهره ات چون آفتاب، روشن و دلربا، اي در رهت، جانها فدا و نشان غمت، اشکها. اي عصاره زمان و زيباييها، اي هماره با ما و ناپيدا، اي سوخته در فراغت عاشق و شيدا، اي مونس و همدم اوليا، اي خمار نگاهت راز هستي ها، اي طاووس خوش خرام بهشت اعلي، اي شراب عشقت، نوش جانها، اي خزينه علم و نهايت حلم، اي مسکن برکت و معدن حکمت، اي تمام محبت، اي گرد و غبار مقدمت توتياي چشم ما، اي شمع جهان افروز، بيا! اي شاهد عالم سوز بيا! اي کعبه اميد عيان شو. اي درخشش هستي بتاب! اي خورشيد جان و جهان جلوه گر شو!، اي فروغ فضليت بتاب! اي راز عظيم تجلي چهره بنماي، اي پاکترين خونها نثار عشقت، به پا خيز! اي دشت و دمن در انتظارت با دم عيسايي ات، زنده گردان! اي کشتي نجات، رهايي بخش و اي مرهم سينه ها درمان کن.
اي عصمت بي کران فرياد کن! اي فريادرس بيدار کن! اي صاحب شمشير بران آغاز کن! اي ساحل پيروزي ظاهر شو! اي مشعل علم و عقل نور باران کن! اي قبله عشق آشکار شو! اي يوسف جمال، رخ از مشتاقان دريغ مدار! اي حامي قرآن و نداي عترت، بيا! اي رهبر و دلبر و دلبند، مهدي بيا! بيا و منتظران تشنه را درياب و عاشقان بي قرارت را آرامش جان باش.
مهديا! مي خواهيم به قله کوه انسانيت برسيم، دستمان را بگير، مگر نه اينکه تو باقي مانده جود خدا و از تبار حسين و دودمان کريماني و احسان و دستگيري توست.
ما به افق تابناک فروغ ازلي خيره مي شويم و به اميد آمدن روزهاي شادي و لحظه هاي نوراني، خود را از مهر تو سرمست مي سازيم و دست طلب و ادب به دامان تو در مي آويزيم و به تولاي تو چنگ مي زنيم. ما همچو گدايان سر راهت مي نشينيم تا با طلعت رشيده خويش، بر زمين و زمان عطر ولايت بپاشي و ما در فضاي عطرآگين کرامت تو، جان تازه بگيريم و نماز شکر را به امامت تو برپا کنيم و در برابر رب کعبه خاضع شويم و ويراني ظلم و آزادي انسان را جشن بگيريم و سرود حمد را با آهنگ عشق دمساز کنيم و بدين گونه نشان خواهيم داد که پيرو خط سرخ شهادتيم و تو مظهر قهاريت و جباريت خدايي و انتقامخواه خون حسين و رهروان عاشورايي. پس بر کافران بتاز و با آنان بستيز و ارکان ستم را ويران ساز و وعده الهي را تحقق بخش که فرمود:
و نريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين.
اراده کرديم بر آنان که در روي زمين ضعيف شمرده شدند، منت گذاريم و آنها را پيشوايان و وارثان زمين قرار دهيم.
اهواز - مژده حسيني
+ نوشته شده در چهارشنبه ۲ فروردین ۱۳۹۱ ساعت 13:2 توسط منتظر |
اي اميد بي پناهم
موعودا! ديرهنگامي است که چشمان انتظار به راهت دوخته و جان و دل به شراره هاي اشتياقت، سوخته ايم .
باغ آرزوها به شوق بهارروي تو خزانها را مي شمارد و چکامه هاي خونين شقايق را مي نگارد;
نرگسها داغ هجر تو بر سينه دارند;
عروسان چمن جز به مژده جمال دلارايت سر زحجله عيش برنيارند;
اي دست دست کردگار!
معراج نشيني بگذار از پرده غيبت به درآي و رخسار محمدي بنما;
که خيل منتظران در فرودست وعيدهاي دنيايي ، چشم بر بلنداي وعده ديدار تو دارند. اي گوشوار عرش الهي! آرمان انتظار را به کوله بار صبر و يقين ، بر دوش مي کشيم و به ترنم آواي ظهور سرخوشيم ; هر صبح و مسا، ياد طلوع تو را در سينه مي پرورانيم و پرتو چهر تو را در ديده نقش مي زنيم.
اي اميد بي پناهان ، بيا ... بيا . از ثري تا به ثريا، دلهاي بي قراران ، شيداي يک نگاهت .
از سوي تا ماسوي جانهاي بي پناهان ، نثار قدمهايت .
بيا و روزه داران غيبت را به افطار فرج بنشان و قضاي عهد انتظار را دستي برافشان.
محسن علي بيگي
+ نوشته شده در دوشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۰ ساعت 16:56 توسط منتظر |
گفتم، بشينم و برايت بنويسم... سلام، راستي هيچ تکراري، نوتر از سلام نيست. شايد اگر هنرمند بودم، از ذوق و تخيّلم کمک مي گرفتم و تو را بهتر توصيف مي کردم؛ امّا افسوس... که هيچ هنري ندارم و تازه، اگر هم داشتم، به هنر خدا در آفريدن تو نمي رسيد...
ادامه نوشته
+ نوشته شده در سه شنبه ۹ اسفند ۱۳۹۰ ساعت 14:26 توسط منتظر |
آقا...
در تقويم انتظار، همه فصل ها از عطر بهاري مهدي (عج) متبرک است. نوروز منتظران روزي است که از شب نيمه شعبان آغاز مي شود. انتظار، فاصله اي است ميان دو جمعه: جمعه ولادت و جمعه ظهور. بهار، همه طراوتش را مديون يک گل است: گل زيباي نرگس. اگر سختي زمستان غيبت نبود، شوق آمدن بهار عدالت معنا نداشت. خانه تکاني، رسم قديمي همه منتظران بهار است. بهارِ مهدي (عج) از راه مي رسد، خانه تکاني دل ها را فراموش نکنيم. بهترين هديه اي که مي توان براي گلدان شکسته قلب منتظران خريد، يک شاخه گل نرگس است. جمعه ها کافي نيست، هر روز سهمي را به امام زمان(عج) اختصاص بدهيم. منتظران واقعي به اشک و آه و دعا اکتفا نمي کنند. نيمه هاي شعبان مي آيند و مي روند، حيف است اگر فقط با نقل و مشکلات و شيريني برگزارش کنيم. کم لطفي مهمان است بر سرِ سفره بنشيند و صاحبخانه را نشناسد، حتي اگر او را نبيند. امام زمان (عج) بيشتر از آن به گردن شيعه حق دارند که فقط نيمه هاي شعبان به يادشان بيفتيم. اگر خورشيد از چشم ما پنهان مانده است، تقصير ابرها نيست، چشمان ما باران نخورده است. حتي اگر امام از چشم ما غايب باشد، باز هم ما از چشم او غايب نيستيم. اي کاش روزهاي »غفلات« ما از شب هاي »غيبت« او طولاني تر نبود. مبادا فقط وقتي همه درها به رويمان بسته شد، درِ خانه امام زمان (عج) را بزنيم. مکه با همه »صفا«يي که دارد، بي گل روي مهدي (عج) بي»صفا« است. هر دستي در آرزوي بوسيدن حجرالاسود است، حجرالاسود در آرزوي بوسيدن دست مهدي (عج) است. منتظرتر از امام زمان (عج) سراغ داريم؟ 1167 سال در انتظار! دلنشين ترين اشعار در ديوان انتظار، سروده دل سپرده ترين شاعران است، آنها که دل به حضرت مهدي (عج) سپرده اند. نمازِ هيچ مأمومي بي امام اقامه نمي شود، ما چند رکعت را به امام خويش اقتدا کرده ايم؟ دير و زودش مصلحت است، امّا هيچ عريضه اي بي جواب نمي ماند.
+ نوشته شده در جمعه ۱۴ بهمن ۱۳۹۰ ساعت 22:42 توسط منتظر |
يك جمله و بس
در تقويم انتظار، همه فصل ها از عطر بهاري مهدي (عج) متبرک است. نوروز منتظران روزي است که از شب نيمه شعبان آغاز مي شود. انتظار، فاصله اي است ميان دو جمعه: جمعه ولادت و جمعه ظهور. بهار، همه طراوتش را مديون يک گل است: گل زيباي نرگس.
ادامه نوشته
+ نوشته شده در پنجشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۰ ساعت 0:32 توسط منتظر |
شآقا جان، عاشقانت صبورند...
منتظرم! منتظر دلى از جنس نور، كسى از قوم خورشيد! كسى از نژاد نفس هاى گرم! مردم نيز منتظرند! و غرق در لحظه هاى انتظار، نيازشان را از لابه لاى نفس هاى حيران خود بازگو مى كنند. شقايق ها منتظرند! منتظر كسى كه به فرهنگ شبنم ايمان بياورد. كسى كه آيينه هاى مكدر زمانه را در هم بشكند و اشك هاى ارغوانى را از كوچه هاى پريشانى نجات دهد. كوچه ها چشم به راهند! كوچه ها نيز چشم به راهند! چشم به راه قدم هايى هستند كه زخم هاى بى رحم گمراهى را از چشمان مردم پاك كند. كوچه ها منتظر چشمان باران زايى هستند كه با قدم هايش جان مردم را به شبنم اشك ها بشويد. جاده ها منتظر رهگذرى هستند كه براى هميشه خواهد ماند. منتظر قدم هايى كه تن مرده كوچه ها را زنده مى كند. لاله ها منتظرند! در اين عرصه انفجار بلا، مردم ياد لاله ها را بين كوچه هاى اين شهر خاموش گم كرده اند و حتى امواج درياى عاشق سر بر ساحل نگاه هايى تيره مى گذارند و سرود عطش را سر مى دهند. لاله ها منتظرند؛ منتظر كسى كه همزاد موج هاى خورشيدى است. كسى از جنس ابر، پريزاد باران. عاشقان منتظرند! عاشقان بى تابند، بى قرارند تا هم آواز شيدايىصبح فردا باشند. اى دريا تبار، بر گونه هاى امت ببار. عاشقانت صبورند، منتظر خواهند ماند.
+ نوشته شده در جمعه ۲۵ آذر ۱۳۹۰ ساعت 22:23 توسط منتظر |
امروز جمعه است و...
امروز جمعه است و...
وقتي مي خواهم تاريخ بالاي صفحه را بنويسم؛ گوشه اش طوري که فقط خودم ببينم مي نويسم: جمعه و او نيامد!
همکلاسي ام از گوشه عينکش نگاهش را قل مي دهد روي دفترم. نگاهش را مي اندازم روي دفتر خودش. دفترم را مثل بچه هاي کوچکي که مي خواهند کسي از رويشان تقلب نکند تا مي کنم.
همکلاسي ام چشم غره مي رود و نگاهش را از روي دفترش برمي دارد و مي گذارد روي تخته کلاس. معلم همکلاسي کنار دستم را صدا مي زند و او مي رود.
گوشه تاريخ دفترش طوري که فقط خودش ببيند مي نويسم: جمعه و او نيامد! برمي گردم و پشت سرم را نگاه مي کنم. هيچ کدام از بچه هايي که پشت سرم نشسته اند حواسشان به من نيست.
روي دفتر هر دويشان بزرگ مي نويسم: جمعه. هر دويشان بر سرم فرياد مي زنند. معلم به سمت ميز من مي آيد. نگاهش را به نگاهم گره مي زند. يک گره کور. که من هرچه تلاش مي کنم؛ نمي توانم بازش کنم. مي گويد: خودکار نو خريدي؟ روي دفتر خودت امتحانش کن.
کلاس غرق خنده مي شود. قسمتي از گره کور نگاه را باز کرده ام. اما نمي دانم چرا گوشه سمت چپش باز نمي شود.
معلم مي گويد: بفرماييد بيرون. حس مي کنم دنيا بر سرم خراب شده است. گره کور باز مي شود. از جايم بلند مي شوم. راهروي ميان نيمکتها را طي مي کنم. نزديک تخته مي رسم ... گچ را برمي دارم. و روي تمام فرمولهاي شيمي و مسئله هاي فيزيک و اتحادهاي رياضي و تاريخهاي ادبيات و اشعار کي و کي و کي بزرگ مي نويسم: امروز جمعه است. کسي منتظر نيست؟
برمي گردم و پشت سرم را نظري مي اندازم. انگار خواب مي بينم. کلاس غرق در اشک شده است. و جمله خودم صدها بار جلوي چشمانم مي رود و مي آيد: امروز جمعه است ... کسي منتظر نيست؟ معلم به سمت تخته مي آيد.
همه اعداد و فرمولها و جملات را پاک مي کند و با خط درشت مي نويسد: درس امروز؛ درس انتظار! و بچه ها کنار تاريخ بالاي صفحه شان طوري که فقط خودشان ببينند مي نويسند: جمعه و او نيامد!
اما معلم گوشه تخته کنار تاريخ طوري که همه بچه هاي کلاس ببينند مي نويسد: تا جمعه دگر انتظارها باقي است!
+ نوشته شده در پنجشنبه ۲۴ آذر ۱۳۹۰ ساعت 23:19 توسط منتظر |
امروز امير در ميخانه تويي، تو
اللهم اعزه به، وانصره وانتصر به، وانصره نصرا عزيزا، وافتح له فتحا يسيرا، واجعل له من لدنک سلطانا نصيرا. اللهم اظهر به دينک و سنة نبيک، حتي لا يستخفي بشي ء من الحق مخافة احد من الخلق
خدايا! زمين از زمزمه ذکر تو به دور است.
ادامه نوشته
+ نوشته شده در شنبه ۵ آذر ۱۳۹۰ ساعت 2:39 توسط منتظر |
آمدنم دور نيست
باغها را چراغان كنيد؛
بوى انار، مشام پرستوها را ديگر نمى گزد.
زاغكى، زير سرو بن خزيده است؛ پيدايش كنيد؛ به خم رنگ بيندازيدش، طاووس مى شود.
ادامه نوشته
+ نوشته شده در شنبه ۵ آذر ۱۳۹۰ ساعت 2:38 توسط منتظر |
اگر مُردَم
اي آفريدگار صبح !
در جشن با شکوه روزي که آغاز مي شود و در تمامي روزهايي که
ادامه نوشته
+ نوشته شده در شنبه ۵ آذر ۱۳۹۰ ساعت 2:20 توسط منتظر |
آقاي ما!
در عبور از گذر لحظه ها، در تپش مدام زمين و نگاه زهرآلود زمان، دستهاي ما تو را مي طلبد يا مولا!
ادامه نوشته
+ نوشته شده در شنبه ۵ آذر ۱۳۹۰ ساعت 2:16 توسط منتظر |
شآقا جان، عاشقانت صبورند...
منتظرم! منتظر دلى از جنس نور، كسى از قوم خورشيد! كسى
ادامه نوشته
+ نوشته شده در شنبه ۵ آذر ۱۳۹۰ ساعت 2:5 توسط منتظر |
آرزوهاي سپيد
امروز قصه سفر را از آغاز دوره كردم، از آغاز تا پايان فقط يك خط سرخ بود، به سرخى خون تو كه در ميان خاطراتم خطى داغ از خود به جا گذاشته است. اما توى
ادامه نوشته
+ نوشته شده در شنبه ۵ آذر ۱۳۹۰ ساعت 2:0 توسط منتظر |
لطفا به احترام امام زمان(عج) با حجب و حیا وارد شوید
چند سال پیش و شاید حتی همین سالها
سردر بعضی اماکن مقدسه می نوشتند لطفا با حجاب وارد شوید
یک مکان مقدسی هم هست
که می تونه محل عروج ما و خواهر برادرهای ایمانی و انسانی ما باشه
که سردرش نوشته:
لطفا به احترام امام زمان(عج) با حجب و حیا وارد شوید.
.
.
.
.
.
دنیا رو می گم
وقتی با دقت نگاهش کنی و ببینی که مقدسه
می تونی درست تر هم بخونی که سر درش نوشته:
لطفا به احترام امام زمان (عج) با حجب و حیا باقی بمانید...
.
.
.
چقدر راحت تر است این روزها عبد مولا بودن
و یک تصمیم قطعی برای عبد مولا باقی موندن
این روزها که متبرک تر از همیشه هست به نام حسین
برادرم نگاهت را...
خواهرم حجابت را...
+ نوشته شده در دوشنبه ۱۱ دی ۱۲۷۸ ساعت 0:0 توسط منتظر |
hesiashena.blogfa.com
پایگاه هواداران حضرت ولیعصر | متن های ادبی بسیار زیبا و دلنوشته های ناب مهدوی
14-17 minutes
دلم ((شما را می خواهد ...))
این متن زیبا هم تقدیم به ساحت مقدس امام زمان(عج)
دقت کردین جملات وارونه چگونه است ؟
(( گنج )) (( جنگ)) می شود ،
(( درمان)) (( نامرد)) و (( قهقهه)) (( هق هق )) !!!
ولی (( دزد)) همان (( دزد)) است
(( درد )) همان (( درد )) است
و (( گرگ)) همان (( گرگ)) ...
اری نمی دانم چرا (( من )) (( نم)) زده است
و (( یار )) (( رای)) عوض کرده است
(( راه)) گویی (( هار )) شده ،
و (( روز )) ب (( زور )) میگذرد ،
(( اشنا)) را جز در (( انشا )) نمی بینی
و چه (( سرد)) است این ((درس)) زندگی ،
اینجاست ک (( مرگ)) برایم (( گرم )) میشود چرا که (( درد )) همان (( درد )) است
یا صاحب الزمان دلم (( آرامش)) «وارونه» می خواهد...
دلم ((شما را)) میخواهد....
✨اللهم عجل لولیک الفرج✨
+ نوشته شده در سه شنبه هشتم آبان ۱۳۹۷ ساعت 18:50 توسط منتظر مهدی |
سال نو...سال تو...
سال نــــــــو ،
سال تــــــــــــــــوست
اگر شیعیانت بخواهند....
+ نوشته شده در شنبه یازدهم فروردین ۱۳۹۷ ساعت 21:57 توسط منتظر مهدی |
می رسی...
چه وِلوِله اى مى كنند
بر خطوطِ حاملِ انتظارِ من
نت هاى گامِ تو🎼
🎼مىرِسى🎼
+ نوشته شده در جمعه چهاردهم آبان ۱۳۹۵ ساعت 7:57 توسط منتظر مهدی |
تمرین بندگی...
خدایا!
من قبول میکنم که گنه کارم،
من قبول میکنم که به وظیفه ام عمل نکردم،
من قبول دارم که کم کاری کردم،
ولی خدایا
مگر زمان پیامبر گنه کار نبود؟!
مگر همه اهل عمل بودن و به وظیفشونم عمل میکردن؟!
اون زمان همه میتونستن امام و مولای خودشون رو ببین
اعم از گنه کار و متقی – مسلمان و غیر مسلمان.
همه میتونستن راحت با امام خود ارتباط برقرار کنن
و مشکلاتشون رو ازش بپرسن.
همه میتونستن با امامشان درد دل کنن و....
پس چرا ما آقامون رو نمی بینیم خدایا؟!
یعنی ما از بدان اون زمان هم بدتریم؟!
خدایا؟
اینکه اونا امام و پیامبرشان رو دیده اند ولی ما ندیده ایم یکسانه؟!
خدایا شاید کسانی در جواب بگن:
اگر امام خود را نشان دهد دشمنان اورا میکشند.
ولی خدایا در خواب که می تونیم- نمیتونم خدا؟!
اصلا خدایا!
چطور دلت میاد که در زمان پیامبر گنه کاران امام و پیامبر رو می دیدند
ولی الان ما .....؟!
مولاجان! آقا جان!
تو مولا و امام مایی!
آقا جان، هرچند که ما گنه کاریم، رو سیاهیم، تنبلی کردیم، ....
ولی آقاجان حق داریم مولای خود را ببینیم.
آقا جان!
تو را به قرآن به گناه ما نگاه نکن مولاجان!
تو را به پهلوی شکسته زهرا به گناه ما نگاه نکن مولاجان!
بخدا ما هم دل داریم
ما هم انتظار داریم اماممان را ببینیم
ماهم بنده ی خداییم
ما هم شیعه ی شماییم
ما هم به کمک شما نیاز داریم مولاجان!
شاید یه بار چششمون به جمال زیبایتان بیفتد ،
ما هم دست از گناه بکشیم و آدم بشیم !
شاید یکبار نفس قدسیتان به ما بخورد ما هم خوب بشیم!
آقا اگر خود را به ما نشان ندهی
از شما به مادرت زهرا شکایت میکنم به خدا شکایت میکنم.
دوستان شما رو به خدا قسم ،
بیایید دل مهدی رو نشکنیم،
بیایید یاری گر مولایمان باشیم و ....
التماس دعای فرج ...
+ نوشته شده در جمعه چهاردهم آبان ۱۳۹۵ ساعت 7:46 توسط منتظر مهدی |
خرم آن روز...
خرم آن روز که جان میرود اندر طلبت...
سعدی
+ نوشته شده در جمعه چهاردهم آبان ۱۳۹۵ ساعت 7:36 توسط منتظر مهدی |
تمام سالهایے که درس خواندیم...
💟ســـــلام آقـــــاے من !
آقا جان تمام سالهایے که درس خواندیم :
🔹دبیر شیمے به ما نگفت که اگر عشق و ایمان و معرفت با هم ترکیب شوند
شرایط" ظـــــهور " تو
مهیا مے شود !
🔸دبیر زیست نگفت که این صداے تپش قلب نیست ؛
صداے بے قرارے دل براے " مـــــهدیست " !
🔹دبیر ادبیات از عشق مجنون به لیلے ,از غیرت فرهاد نسبت به شیرین گفت
اما از عشق شیعه به "مـــــهدی" ؛
از غیرتش به "زهرا(س) " نگفت !
🔸دبیر تاریخ نگفت که اماممان امسال سال چندم غربتش است؟!
نگفت غربت اهل بیت " علے(ع) " از کے شروع شد و تا کے ادامه دارد !
🔹دبیر دینے فقط گفت که انتظار فرج از بهترین اعمال است
اما نگفت که انتظار فرج یعنے
گـــــناه نکنیم و یعنے" گـــــناه نکردن "
از بهترین اعمال است !
🔸دبیر عربے به ما یاد داد که "مـــــهدے "
اسم خاصے است که تنوین پذیر است !
اما نگفت که "مـــــهدے " خاص ترین اسم خاص است
که تمام غربت و تنهایے را پذیرا شده است ...
🌴 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 🌴
+ نوشته شده در جمعه چهاردهم آبان ۱۳۹۵ ساعت 7:34 توسط منتظر مهدی |
تو میآیی
تو میآیی
شهیدان نیز میآیند
و آوینی روایت میکند فتح نهایی را . . .
+ نوشته شده در جمعه چهاردهم آبان ۱۳۹۵ ساعت 7:15 توسط منتظر مهدی |
جهان...
آقـــــــــا جانـــــــــ
جهــــان
حاشـــیه ی جــــذابی اســـت
در حــــوالی تـــــــــو...
+ نوشته شده در جمعه چهاردهم آبان ۱۳۹۵ ساعت 7:7 توسط منتظر مهدی |
ﺩﻭﺳتــــــ ﺩﺍﺭﻣتــــــ ....
ﺍی ﻏﺎﻳبــــ ﺍﺯ ﻧﻈـــــﺮ
ﺑﻪ ﺧﺪﺍ میسپارمتـــــ
ﺟﺎﻧــــﻢ ﺑﺴﻮختی
ﻭ
ﺑﻪ ﺩﻝ
ﺩﻭﺳتــــــ ﺩﺍﺭﻣتــــــ
اللهمــ عجلـــ لولیکــ الفرجــ
+ نوشته شده در جمعه یکم مرداد ۱۳۹۵ ساعت 13:40 توسط منتظر مهدی |
دلنوشته ای به امیرِ آدینه ها
به نام خدای آدینه ها
دلنوشته ای به امیرِ آدینه ها
باز در این پایانِ بی آغاز،لشگر واژه ها رابرایت ردیف کرده ام،
اما جای تو ای قافیه ی کم ِ ابیاتم ،هنوز هم در این بیت خالیست!
این روزها تو که نیستی ،غزل هایم در ترازو به بی وزنی افتاده اند!
توکه نیستی در کنجِ دنجِ اتاقم ،
من،چشم هایم و پیر عنکبوتی تنها همه با هم دست به تار شده ایم؛
او تار می تند ،
من در خیال به تار مویی چنگ
و چشم هایم ،زار، از فرطِ بارانی شدن ،تار می شوند!
توکه نیستی در این کنعانِ بهت زده ازغم،
حافظ با هر تفأل از دیوانش باز آمدنت را به این اتاقک کاه گلی
که سقفش هر لحظه هزاران مرتبه از قامتم کوتاه تر می شود را به من مژده می دهد!
تو که نیستی ،
خواب فرسنگ ها دورتر ازچشم هایم مُرده
و گل های قالی اتاقم پژمرده شده اند!
توکه نیستی خفقان از کوچه های شب زده ی شهر ،فوران می زند،
بیــــــــا....!
اللهم عجل الولیک الفرج
+ نوشته شده در جمعه یکم مرداد ۱۳۹۵ ساعت 13:22 توسط منتظر مهدی |
بی تـــــــو...
معنی انتظار را نمی دانیم
ولی
دل هایمان برای دیدنت پر می کشد
اسم قشنگت قلبمان را می لرزاند
نمی گوییم عاشقیم
ولی بی تـــــــو
تحمل زنده ماندن را نداریم...
یابن الحسن روحی فداکــــــــ
+ نوشته شده در جمعه یکم مرداد ۱۳۹۵ ساعت 13:18 توسط منتظر مهدی |
آقای بی همتای من...
همتا هم نداری که
وقت نبودنت به دلم
وعده بدهم
شاید " مثلش " را پیدا کنم !
آقـــــــــای بی همتای من
بیــــــــــــا
+ نوشته شده در جمعه یکم مرداد ۱۳۹۵ ساعت 13:17 توسط منتظر مهدی |
حلال کن...
در خانههای خویش چه راحت نشستهایم
اما زدی تو خیمه به صحرا ؛
حلال کن...
روز های جمعه
بوی تو رامی دهد
بوی عطر گل نرگس...
+ نوشته شده در جمعه یکم مرداد ۱۳۹۵ ساعت 13:15 توسط منتظر مهدی |
امسال هم نیامدی!!!
چه غریبانه زمزمه کرد :
امسال هم نیامدی!!!
رفتگری که
داشت لیوان های یکبار مصرف نیمه شعبان را جارو میکرد
+ نوشته شده در جمعه بیست و هشتم خرداد ۱۳۹۵ ساعت 12:4 توسط منتظر مهدی |
سلام بر لب های روزه دارت آقـــــــا
سلام بر لب های روزه دارت آقـــــــا
این روز ها عطشت
اشک های روانت را به همراه دارد
فدای لب های خشکیده جدت حسین...
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و سوم خرداد ۱۳۹۵ ساعت 10:29 توسط منتظر مهدی |
آرامش...
آقاجان
دلم
آرامش
وارونه
میخواهد...
اللهم عجل لولیک الفرج
+ نوشته شده در سه شنبه یازدهم خرداد ۱۳۹۵ ساعت 20:24 توسط منتظر مهدی |
جشن میلاد با حضور آقــــــــایم...
آقـــــــــای من
این روزها همه جشن میگیرند و پایکوبی میکنند
ولی دل ما هنوز هم غمگین است....
به این فکر میکنم که حال شما این روزها چطور است؟؟
آقا جان شما هم شاد هستین ؟
این روزها به شما چطور میگذرد؟
از جشن ها شاد نمیشوم بیشتر دلم میگیرد...
از شادی مردم نادان که به اسم شادی برای شما
گناه میکنند...
چطور شادی کنم وقتی شما در غیبت به سر میبرید...
غیبتی که گناهان من سببش است...
دلم آن روزی شاد میشود که جشن ظهورتان را بگیریم...
جشن میلاد
با حضور آقــــــــایم...
+ نوشته شده در شنبه یکم خرداد ۱۳۹۵ ساعت 9:47 توسط منتظر مهدی |
دلم گرفته از این انتظارِ یلدایی...
ألسلام علی ربیع الأنام ونضرة الأيام
السلام علي مهدي الأمم و جامع الكلم
آقا جانم.... مولاي من....
دلم گرفته از این انتظارِ یلدایی
دقایقم همه غرقِ چه وقت میآیی؟
نوشتهاند “صدایش کنید میشنود!”
صدات میزنم آخر کجای دنیایی؟
بگو چه وقت میآیی؟ ببین که دلهامان
دگر قبول ندارد هنوز و امایی
شنیدهام نمیآید بهار با یکـــــــ گل
بهار من، گل نرگس! تویی که میآیی
و باز نقطه سر خط، نریز اشک ای چشم!
تمام میشود این انتظار یلدایی
اللهم عجل لولیک الفرج
+ نوشته شده در دوشنبه سی ام آذر ۱۳۹۴ ساعت 10:40 توسط منتظر مهدی |
پاییز هم گذشت...
پاییز هم گذشت و زمستان رسیده است...
جانا بیا بهار کن این فصل سرد را...
+ نوشته شده در دوشنبه سی ام آذر ۱۳۹۴ ساعت 10:37 توسط منتظر مهدی |
بی تو...
یابن الحسن بی تو روزگار ما
شبی ست به بلندای یلدا...
+ نوشته شده در دوشنبه سی ام آذر ۱۳۹۴ ساعت 10:36 توسط منتظر مهدی |
شب یلدای منتظران...
وقتش رسیده صبح طلوعت فرارسد
پایان بده بر این شب یلدا شتاب کن ...
+ نوشته شده در دوشنبه سی ام آذر ۱۳۹۴ ساعت 10:35 توسط منتظر مهدی |
ﺑﯿﺎ ﻭ ﻗﺪﺭﯼ ﺳﺒﺰﻡ ﮐﻦ آﻗﺎﯼ ﺑﻬﺎﺭ....
ﺷﺎﯾﺪ ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ ﺑﯿﻨﻤﺎﻥ ﺭﯾﺶ ﺳـﭙﯿﺪﯼ ﮐﺮﺩ,
ﺷﺎﯾﺪ ﺭﻭﯾﺶ ﺭﺍ ﺯﻣﯿﻦ ﻧﺰﺩﯼ ﻭ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﺩﺭ ﺍﻭﺭﺩﯼ.
ﺷﺎﯾﺪ ﺑﺎ ﺭﻓﺘﻦ ﭘﺎﯾﯿﺰ ﺗﻮ ﺑﯿﺎﯾﯽ
ﺷﺎﯾﺪ...
ﺩﻟﻢ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺷﺎﯾﺪ ﻫﺎ ﺧﻮﺵ ﺍﺳﺖ
ﻓﻘﻂ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻢ ﺍﯾﻦ ﺷﺎﯾﺪ ﻫﺎ
ﮐﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ.
ﺑﺪ ﺟﻮﺭﯼ ﺭﺧﻢ ﺯﺭﺩ ﺷﺪﻩ,
ﺑﯿﺎ ﻭ ﻗﺪﺭﯼ ﺳﺒﺰﻡ ﮐﻦ آﻗﺎﯼ ﺑﻬﺎﺭ....
+ نوشته شده در دوشنبه سی ام آذر ۱۳۹۴ ساعت 10:32 توسط منتظر مهدی |
بلاتکلیفی...
چه تکليفِ سنگـــــيني است :
” بلا تکـــــليفي ”
وقتي که نـــــميدانم منتظرت ماندم
یا فقط خودم را به انتظار زده ام آقا...
+ نوشته شده در سه شنبه سی و یکم شهریور ۱۳۹۴ ساعت 14:12 توسط منتظر مهدی |
دلم میخواهد ساعت آمدنت را به عقب بکشم...
از دیشب
تمام ساعت ها را
به وقت زمین
یک ساعتی به عقب کشیدند
از امروز
ساعتهای زمینی یاد می گیرند کمی آرام تر بگذرند
نمی دانم :
به وقت زمین ،
کِی ظهور خواهی کرد آقای من
فقط میدانم
دلم میخواهد
ساعت آمدنت را ،
نه یک ساعت
که ساعتها به عقب بکشم
خدا را چه دیدی :
شاید عمر کوتاه من هم
به دیدارت برسد به وقت ظهور
" اللّهم عجل فَرَج مولانا صاحب الزمان (عج) "
+ نوشته شده در سه شنبه سی و یکم شهریور ۱۳۹۴ ساعت 13:55 توسط منتظر مهدی |
چندگاهیست...
چندگاهیست وقتی می گویم:
«اللهم کل لولیک الحجة بن الحسن»
با آمدن نام دلربایت دلم نمی لرزد
چندگاهیست وقتی می گویم: «صلواتک علیه و علی آبائه »
به یاد مصیبتهای اهل بیتت اشک ماتم نمی ریزم
چندگاهیست وقتی می گویم: «فی هذه الساعة»
دگر به این نمی اندیشم که در این ساعت کجا منزل گرفته ای
چندگاهیست وقتی میگویم: «و فی کل الساعة»
دلم نمی سوزد که همه ساعاتم ازآنِ تو نیست
چندگاهیست وقتی می گویم: «ولیا و حافظا»
احساس نمی کنم که سرپرستم، امامم، کنار من ایستاده و قطره های اشکم را به نظاره نشسته است
چندگاهیست وقتی می گویم: «و قائدا وناصرا»
به یاد پیروزی لشکرت، در میان گریه لبخند بر لبم نقش نمیزند
چندگاهیست وقتی می گویم: «و دلیلا و عینا»
یقین ندارم که تو راهنما و نگهبان منی
چندگاهیست وقتی می گویم: «حتی تسکنه أرضک طوعا»
یقین ندارم که روز حکومت تو بر زمین، من هم شاهد مدینه فاضله ات باشم
چندگاهیست وقتی می گویم: «و تمتعه فیها طویلا»
به حال آنانی که در زمان طولانی حکومت شیرین تو ،طعم عدالت را می چشند غبطه نمی خورم
اما چندگاهیست دعای فرج را چندبار می خوانم
تا هم با آمدن نامت دلم بلرزد،
هم اشکم بریزد، هم در جست و جویت باشم،
هم سرپرستم باشی،
هم به حال مردمان عصر ظهور غبطه بخورم وهم احساس کنم خدا در نزدیکی من است...
و باز هم با شرم می گویم : اللهم عجل لولیک الفرج
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و دوم مرداد ۱۳۹۴ ساعت 12:2 توسط منتظر مهدی |
توافق نامه با امام زمان(عج)
مولا جان...
بيا توافقنامه امضا كنيم،
من رآكتور قلبم را به نامت ميكنم،
تو هم تحريم چشمانت را از من بردار ...!
مهدی جان میدانی آقاجان
خواب مانده ایم
ازهمان روز اول
همان روز در سقیفه
همان موقع کنار در خانه
میدانی اگر خواب نبودیم کار به پهلوی مادر نمیرسید
به خار در چشمان پدر نمیرسید
به جگرِ سوخته مجتبی
به ظهر عاشورا
به زندان
به زهر
وبه غربت یتیمی نمیرسید
اگرخواب نبودیم کار به انتظار شما نمیرسید...
یاصاحب الزمان ...
یک طرف دست دعا و یک طرف بارگناه…
این تناقض ها نمک پاشیده روی زخمتان
الهی العفو..
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و دوم مرداد ۱۳۹۴ ساعت 11:54 توسط منتظر مهدی |
صاحب زمان...
آدم "صاحب خانه" که داشته باشد، نمی تواند به در و دیوار میخ زیادی بکوبد.
نمی تواند خانه را مال خودش کند. باید اجاره ی خانه اش را هرماه بپردازد . . .
آدم "صاحب کار" که داشته باشد، باید حساب کارش را پس بدهد.
نمی تواند هر ساعتی دلش خواست برود و بیاید.
نمی تواند هرطور خواست کار کند . . .
آدم"صاحب زمان" که داشته باشد . .
صاحب زمان، یعنی صاحب زمانهایی که تلف میشود،
باگناه...
با بیخیالی...
یادمون باشد در برابر ثانیه هامون مسئولیم
باید یک روزی به صاحبشان جواب پس بدهیم...
و خداوند فرمود:
قسم به زمان...
همانا همه انسانها در خسران و زیان اند...
گفتم : خدا کند که بيايي.
گفت : خدا کند که بخواهی
** اللهم عجل لوليک الفرج **
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و دوم مرداد ۱۳۹۴ ساعت 11:44 توسط منتظر مهدی |
چراغی به من قرض بده...
قلبم تاریک است،
پنجره ای ندارد،
نقطه های کوچک سیاهی دارد،
که باید پاک شود.
و دیواری که باید فرو ریزد.
زمینی دارد که باید فرش بر آن پهن کنم؛
و گلدان ساده ای که باید در آن گلی بکارم،
قلبم نیاز دارد که چراغی در آن روشن کنم،
از چراغانی ات،
چراغی به من قرض بده.
✴️ السَّلامُ عَلَيکَ يا بَقيَّةَ اللهِ في أرضِه✴️
سلام بر تو
اي باقي نهادهي خدا در زمین
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و دوم مرداد ۱۳۹۴ ساعت 11:41 توسط منتظر مهدی |
یا لیتنی کنت معک...
گفتمــ. . . .
اگـــر در کـــربــلا بــودمـ
تـا پـای جـــان بــرای حُسَـــین {ع} تـــلاش مـــی کــردمـ
گفـــت. . . .
یــک حُـــسَینِ زنــده داریــمــ
نــامـــش مـــــهدی {عـــج} اســـت
بــــسمـِـ الله. . . . .
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و دوم مرداد ۱۳۹۴ ساعت 11:6 توسط منتظر مهدی |
شرمنده ام...
مولای مـــــــنـــــــــ
امام زمانم!
عـادت کـرده ام هـر وقـت دیگـر کـاری نداشـتم یاد شـما بیـافتم...
الان کجـایی گـل نرگـس؟
شـاید در سـجده ای...
شـاید در حـال گریه ...
شـاید در بین الحـرمین قـدم میزنی ...
شـاید در کـویری ؛بیـابانی ؛
جـایی هق هق گـریه هایتـان بلـند شده...
قـربانت شوم ..
پرونده ی اعمـال مرا زمین بگـذار...
به چه امـیدی هر دوشـنبه و پنجشـنبه مرورش میکـنی ؟!
من تمام امیدم به این است که به دست شما آدم شوم ...
و چـیزی ندارم غیر اینکـه مثل گذشـته بگـویم :
شـرمنده ام ...
شرمنده ام اقای من
حلالم کنید...
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و دوم مرداد ۱۳۹۴ ساعت 10:52 توسط منتظر مهدی |
www.talab.org
متن زیبا درباره امام زمان (عج) + عکس نوشته زیبا درباره امام زمان
5-7 minutes
متن زیبا درباره امام زمان «عج»
کجا نشان تو جوییم اي مهر فروزنده ي هدایت و نصر!
با کـه گوییم حدیث تلخ هجران و انتظار؟
شکایت فرقت یار بـه آفریدگار بریم کـه او دانای اندوه درون ماست.
اي آخرین عشوه ي عرش،
اي نخستین امیر غایب از نظر!
مولای من، یوسف فاطمه!
عکس نوشته زیبا درباره امام زمان
بر ما مپسند کـه با تیر ملامت، هلاک مان کنند.
عمری اسـت جبین بر خاک کویت ساییده ایم و حق را در محراب ولایت تو بـه عبادت نشسته ایم.
یا ابا صالح المهدی، یا حجت الله علی خلقه!
قیام روح خدا خمینی کبیر، سراج انقلاب اسلامی ما افروخت تا روشنای راهی باشد کـه فراروی مستضعفان برای نیل بـه نور نهضت نورآگین توست.
عکس پروفایل زیبای امام زمان عج
لوای انقلاب، اینک بـه دست طلایه دار ایثار و حماسه، زعیم منتظران ولی عصر و صاحب نصر، رونق باغ ولایت، خامنه اي عزیز اسـت کـه عاشقانه، عرصه ي عشق و انتظار را علمداری کند. عمر عاری از گزند و مشحون از عزت وی را از تو میخواهیم اي امام مهربان و شکیبا! عمری بـه بلندای آفتاب و سطوت کوهساران.
جملات زیبا درباره حضرت مهدی عج
و قسم بـه قنوت و رکوع و سجود زیبایت،
ما بی شکیب تیغه ي ذوالفقار توییم اي امیر ظهور و قیام!
ما «لثار» حسینیم و دل بـه راه تو نثار کرده ایم.
اي تکسوار سمند سعادت،
اي تنها ترین شمشاد شرافت!
در کدامین نخلستان هستی با دلدار خود بـه راز و نیاز نشسته اي؟
در کدامین چاه سر فرو برده و راز دل می گشایی؟
کاش میدانستیم بیت الاحزانت را کجا برپا کرده اي؟
عکس نوشته های زیبا درباره حضرت مهدی عج
اي یوسف فاطمه!
اي یار سفر کرده!
هزاران هزار دیده در فراق تو یعقوب وار خون میگریند و فقط با تماشای قامت تو بینا میشوند.
ما درکنار دروازه ي دل هایمان، شاخه گل هاي ارادت بـه دست گرفته و هر آدینه منتظریم کـه چونان رسول اعظم«ص» کـه از مکه بـه مدینة النبی هجرت کرد، از مکه طلوع کنی و بـه مدینة المهدی دل ها پا گذاری.
اشعار کوتاه درباره حضرت مهدی عج
«روی بنما و وجود خودم از یاد ببر
خرمن سوختگان را همه ی گو باد ببر
ما کـه دادیم دل و دیده بـه توفان بلا
گو بیا سیل غم و خانه ز بنیاد ببر
سینه گو شعله ي آتشکده ي پارس بکش
دیده گو آب رخ دجله ي بغداد ببر»
کاش لحظه اي در ضیافت نگاهت بـه زیارت خدا مشرف می شدیم ودر صحن چشم سیاهت بـه پابوس خورشید عشق می آمدیم.
کاش، آنی در آسمان سیمای زیبایت بـه تماشای بدر دیده و هلال ابرویت می نشستیم و رنج روزگار هجران بـه اشک اشتیاق، می زدودیم.
متن ادبی درباره امام زمان
یا صاحب الزمان! جوانان برای خرسندی ات جان در دایره ي شهادت گذاشتند و مردان مان موی در ساحت انتظار، سپید کردند و پیران مان بی تاب لحظه ي دیدارت از سرای دنیا کوچیدند؛
و دریغا کـه نیامدی یا مهدی!
میدانیم کـه خود، حجاب لقای مولاییم و دل از غیر برنتابیده و بـه یگانگی نمی اندیشیم؛
ولی قسم بـه حقیقت انتظار، کـه درکنار خُم عشقت بـه صبوری ایستاده ایم.
ملامت اغیار و بیگانه پرستان، توان و تاب ما نخواهد ربود اگر چه دل از طعن بد اندیش، می سوزد.
در هنگامه ي غیبت کـه از دیده هاي بی سویمان پنهانی، دردهای ناگفته، توان گفتن؛ چه ان گاه کـه آیی و رخ بـه جلوه آرایی، ظهور تو درمان درد دیرین و مرهم زخم زمان فراق خواهد شد.
سریر عدل و عطوفت ارض در انتظار اجلال جلوس موعود منتظران اسـت و هستی، نام غریب زمین و آشنای آسمان رابا نای نیاز، زمزمه میکند.
عکس نوشته مخصوص ظهور امام زمان
هنوز زخم مدینه و جراحت جاوید نینوا بر سینه ي دلسوختگان، باقی اسـت.
هنوز آوای هل من معین حسین از ورای آفاق بـه سوی انفس عاشقان، جاری اسـت. هنوز بیت الاحزان ام ابیها در مدینه ي دل ها برپاست.
سحاب سیاه ظلم بر مقیمان خاک، بی محابا می بارد و سردی دی، فراگیر ستیغ حادثه هاست.
اندوهی گران بر گرده ي گیتی نشسته اسـت و جائران بر توسن سلطه بـه جفا دیدگان می تازند و طعم تلخ استکبار بر کام وارثان زمین، ریزان اسـت.
«السلام علیک یا ایها العلم المنصوب!»
درود بر تو اي پرچم افراشته ي هدایت. درود بر ان هنگام کـه قیام تو آغاز شود؛ و ان زمان کـه از پرده ي غیبت بـه درآیی.
اس ام اس زیبا درباره امام زمان عج
درود بر شامگاهان و صبح گاهان حضورت.
شکرا کـه بارانی از سپیده بر دشت خشک انتظار بارید و شعبان، مبدأ تاریخ عاشقان شد.
نهر اشک شیعه از حرا تا سامرا پیمود و عندلیب عشق در سراپرده ي گل، شعفناکی آغازید.
همتای رسول یار میآید.
یوسف اعصار امید با صد کرشمه بر محمل ارادت کنعانیان نشیند و ایوب شکیبایی و یعقوب انتظار از بحر حسرت بـه ساحل وصال رسیده و همپای هزاران شقایق اشتیاق بـه زیارت نور دیدگان نایل میشود.
درود صنوبران صفا و سروهای سرور و سپیدارهای سعادت بر امیر قیام و سالار ظهور.
السلام علیک یا ابا صالح المهدی!
اي لثار حسین!
تو پاسخ «ربّ ارنی»ي موسایی.
نهضت آسمانی ات نیز پاسخ «کیف تحیی الموتی»ي ابراهیم اسـت.
قیام قیامت آسایت رساترین لبیک بـه آوای «هل من ناصر» سیدالشهداست.
کاش ان زمان کـه بر درب سرای سترگ ولایت، آتش افکندند، بودی و بر زخم هاي مهتاب نیلی شیعه، مرهم می نهادی.
اي کاش در نینوا بودی و علمدار عرصه ي عشق می شدي.
اینک بی تو در بهتی عظیم در لهیب فراق می سوزیم.
دل هاي سیاهمان حجاب دیدار با موعود منتظران اسـت و چه اندیشیم کـه جز لقای تو سیاهی نزداید و نورانی نکند.
باز آی و بی قراری دل و بی شکیبی دیده ي ما بـه شهد وصل، شفابخش و عطر کرامت خویش بر عرصه ي اهل نیاز، گستر.
عکس نوشته های زیبا درباره امام زمان عج
خوشا ساغر از دست ساقی گرفتن. بـه یاد جلوه ي ان یار نوشیدن. خوشا مستی مستان و خوشا بر درگه میخانه بنشستن. و آنگه خاک پای یوسف اعصار بوسیدن.
مرارت انتظار و حلاوت امید در عرصه ي دل رجز میخوانند.
تلواسه اي شیرین و التهابی زیبا تاریخ را فرا گرفته اسـت.
شقایق هاي شوق و شکیبایی بـه راه گل نرگس، نگران شده اند.
یلدای منتظران، سرشار از نور نیایش اسـت و آبشار اشک از فراز گونه ها بر نشیب دشت بی قراری، جاری اسـت.
آیا کسی هست کـه مضطرین را اجابت کند و دست نوازش بر تارک دلخستگان کشد؟
ما وارثان سرشک سرخ زهراییم ودر تمنای منت یار.
عکس پروفایل امام زمان عج
اي بهار آفرینش، اي یادگار اهل کسا، یا مهدی!
قسم بـه سپیده ي رویت،
بـه طلوع دیده ات،
بـه مژگان سیاهت،
بـه محراب ابروی مهسایت،
بـه غنچه ي لبهایت،
بـه قامت رعنایت،
بـه شهد کلامت