شعر طنز در مورد جمعه

 

سلام به خواجه شيراز

گفتم: سلام خواجه، گفتا: علیک جانم

گفتم: کجا روانى ؟ گفتا: خودم ندانم

گفتم: بگیر فالى، گفتا: نمانده حالى

دایم اسیر گشتم در بند بیخیالى

گفتم که: تازه تازه شعر و غزل چه دارى

گفتا که: می سرایم تکنو ،رپ و سواری!

گفتم: کجاست لیلى ، مشغول دلربایى ؟

گفتا: شده ستاره در فیلم سینمایى

...

ادامه نوشته

+ نوشته شده در دوشنبه بیست و پنجم دی ۱۳۹۱ ساعت 16:19 توسط آشنای غریبه | نظرات

کامپیوتر

بنام یگانه برنامه نویس هستی

ای خدا Hardدلم Format نما

از فریب Virusan ایمن نما

Option غم را خدایا On کن

File اشکم را خدایا Run کن

ادامه نوشته

+ نوشته شده در یکشنبه بیست و چهارم دی ۱۳۹۱ ساعت 19:57 توسط آشنای غریبه | نظرات

بشکه نفت

بشکه نفتی داخل انبار بود / سالن انبار تنگ و تار بودعصر جمعه حول و حوش شیش و هفت / برق سالن اتصالی کرد و رفتعده‌ای هم جمع بودند از قضا / صف کشیده تا کنار پله‌هایک به یک می‌آمدند و با ادب / لمس می‌کردند و می‌رفتند عقبلمس می‌کردند مردان و زنان / هر کسی چیزی گمان می‌برد از آن...

ادامه نوشته

+ نوشته شده در یکشنبه هفدهم دی ۱۳۹۱ ساعت 18:31 توسط آشنای غریبه | نظرات

طنز

حالا دعوا چرا؟

چرا این شاعرا سر خال دعوا دارن؟حافظ

اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را

به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را

ادامه نوشته

+ نوشته شده در یکشنبه هفدهم دی ۱۳۹۱ ساعت 18:29 توسط آشنای غریبه | نظرات

شعر عاشقا

آي جماعت، چطوره احوال‌تون؟ / چي مونده از صفاي پارسال‌تون؟نگين فلاني از لطيفه خسته‌ست / خداگواهه من دلم شكسته‌ستبا خنده‌ی شماس كه جون مي‌گيرم / براي تك‌تك شما مي‌ميرم حتي اگه فقير و بي‌پول باشيد / دلم مي‌خواد كه شاد و شنگول باشيدخونه‌هاتون چرا خوش ‌آب و رنگ نيست؟ / چي‌شده؟ خنده‌تون چرا قشنگ نيست؟حرفهاي گريه‌دار نمي‌پسندين؟ / مي‌خواين يه جوك بگم كمي بخندين؟

ادامه نوشته

+ نوشته شده در یکشنبه هفدهم دی ۱۳۹۱ ساعت 17:38 توسط آشنای غریبه | نظرات

رزم رستم و ویروس!!

کنون رزم ویروس و رستم شنو

دگر ها شنیدستی این هم شنو

که اسفندیارش یکی دیسک داد

بگفتا به رستم که ای نیک زاد

در این دیسک باشد یکی فایل ناب

که بگرفتم از سایت افراسیاب

برو سیر میکن بدین دیسک هان

که هم نون هم آب باشد در آن

تهمتن روان شد سوی خانه اش

شتابان به دیدار رایانه اش.....

ادامه نوشته

+ نوشته شده در شنبه شانزدهم دی ۱۳۹۱ ساعت 20:54 توسط آشنای غریبه | نظرات

کل کل زن و مرد شاعر

شاعرزن:

به نام خدایی که زن آفرید / حکیمانه امثال من آفریدخدایی که اول تو را از لجن / و بعداً مرا از لجن آفرید !برای من انواع گیسو و موی / برای تو قدری چمن آفرید !مرا شکل طاووس کرد و تورا / شبیه بز و کرگدن آفرید !...

ادامه نوشته

+ نوشته شده در شنبه شانزدهم دی ۱۳۹۱ ساعت 20:36 توسط آشنای غریبه | نظرات

سخت سرما خورده ام

سخت سرما خورده ام

گویی از دست ننه سرما دو تا پس گردنی

-همراه تیپا خورده ام...

ادامه نوشته

+ نوشته شده در جمعه پانزدهم دی ۱۳۹۱ ساعت 20:15 توسط آشنای غریبه | نظرات

www.beytoote.com

شعرهای طنز و خنده دار

5-6 minutes

مجموعه: مطالب طنز و خنده دار

شعرهای طنز و خنده دار کوتاه

شعر طنز و خنده دار رانندگی در ایران

اگــــه یـه روز رفتی یــه جــــای دنیــــا

واسه خـودت ماشین خریدی اونجــــــا

یه چی بخر شبیه پیکـــــان بــــــــاشه

صندلیاش مدل جـــــوانـــــان بــــــاشه

وقتی کـــه پشت فـرمونش نشستـی

خواستی بفهمن کـه کجایی هستـی

اوّل کــــــــــار واســــــــه جـــلو پنجـره

یــــــه نعل اسب عــــالی یـــــادت نـره

یـــه وخ خیــــال نکن حـــاجیت جــواده

اون ورِ دنیـــــــــا بــد نظـــر زیـــــــــاده

تسبـیــــحتــو بـــپـیـــچ بدور شصــتـت

موبـــایلــــتم در آر بگیـــر تـــو دستــت

رعــــــــــــــــایت حــق تقــــدم بــــــده

گـــــــــازو بــگیر به هچکی ام راه نـــده

بـا هر کی خواس جلــــو بیفته لـج کن

برو جلوش فرمــونــــو فوری کـــج کـن

یـه دفـه مثــل اسـب وحشی رم کـــن

روی تـمــــــوم آدمـــــــا رو کـــم کـــن

همیشه دوبلـه واستـا راهـو ســـد کن

افسر اگــــــه نبــود چراغـــــــو رد کـن

سبقتو هر جور کــه دلـت خواس بگیـر

از چپ اگــــه مشکــــله از راس بگـیــر

تـــــا می بیـنی راه نمیـرن جمـــــاعت

لایی بکش بــــــرو بــا انـــد ســــرعت

نذار کسی تـــــــورو معـــطـل کنـــــــه

هیچکی نباید بـــا تـــو کـل کــل کنــــه

پشت چـــراغ اگه جلوت واســـــــتـادن

چــراغ که سبــز شد یــهو بـــــوق بـزن

تمــــــــوم آدمــــا بــــه جـــز تــــو خُـلن

نمیــــــــدونن چـــــــراغ چـــــیه مُنگُـلن

همه به جــز تو دست و پـــــــا چُلُـفتن

بـــــوق نـــزنی مـمـکــــنه راه نیــــفتن

راستی کــــــــمربنـــدتـو هــیچوخ نبـند

محل نده بـــــــــه این چیــزای چـــــرنـد

هر کی کمر بندشو بسته هــــــــو کـن

خودت فقـــط روی شکـم ولـــــــــو کـن

همینجوری کـــــه پشت رل نشـستی

بذار هـمه خیــــــــال کنن کــــه بستی

گشنه شدی یه مــــوقه پشــت فرمون

یــه چی بذار تــــــــــو دهنت بلمبــــون

دستــتو بیـــرون ببـــــــــــر از پنجـــــره

هر چقد آشغال داری شـــــوت کن بره

تخـمه اگـــه خوردی لُپاتـــــــــو پُف کن

پوستشو تـا هر جـــا که میره تُــف کن

اشعار طنز و خنده دار رستم و اسفندیار

كنون رزم virus و رستم شنو

دگرها شنيدستي اين هم شنو

كه اسفنديارش يكي disk داد

بگفتا به رستم كه اي نيكزاد

در اين disk باشد يكي file ناب

كه بگرفتم از site افراسياب

شعر طنز روباه و زاغ

زاغکی قالب پنیری دید

از همان پاستوریزه های سفید!

پس به دندان گرفت و پر وا کرد

روی شاخ چنار مأوا کرد

اتفاقا ازان محل روباه

می گذشت و شد از پنیر آگاه

گفت: اینجا شده فشن تی وی

چه ویوئی! چه پرسپکتیوی!

محشری در تناسب اندام

کشته تیپ توست خاص و عوام!

دارم ام پی تریّ ِ آوازت

شاهکار شبیه اعجازت

ولی اینها کفاف ما ندهد

لطف اجرای زنده را ندهد

ای به آواز شهره در دنیا

یک دهن میهمان بکن ما را!

زاغ، بی وقفه قورت داد پنیر

آن همه حیله کرد بی تاثیر

گفت کوتاه کن سخن لطفا

پاس کردم کلاس دوم من

شعر طنز و خنده دار عید نوروز

نفس باد صبا آفت جان خواهد شد

عید می آید و اجناس گران خواهد شد

قیمت میوه و شیرینی و آجیل و لباس

باز سرویس گر فک و دهان خواهد شد

همسرم چند ورق لیست به من خواهد داد

و سرا پای وجودم نگران خواهد شد

می زنم ساز مخالف دو سه روزی اما

عاقبت هرچه که او گفت همان خواهد شد

اشعار طنز و خنده دار زن و موبایل

از آن روزی که اینترنت بنا شد

زن خونه ز مرد خود جدا شد

نه چای آماده و نه استکانی

دریغ از پختن یک لقمه نانی

سر صبحی که پی جو تا سحرگاه

موبایلش روشنه هر گاه و بی گاه

گهی اینترنت و واتس آپ و گه چت

پیامک میزنه این خط به اون خط

خیالش نی بچه ش داره میمیره

خوراکش خورده یا اینکه نخورده

خیالش نی که مردش خسته و زار

میاد خونه شبانگاهان سر کار

سرش توی موبایلش هی میخنده

پیامک میزنه خالی میبنده

بجای همدمی با مرد خونه

موبایلا روز و شب همدمشونه

الهی این موبایلا را تو بشکن

دل بیچاره ی مردا رو نشکن

قدیما مرد و زن همراه و همدل

حالا همدم شده خط ایرانسل

الهی کابل اینترنت جدا شه

موبایلا از دست زن ها رها شه

از آن روزی که این تانگو بنا شد

زن خونه ز مرد خود جدا شد

شعرهای طنز و خنده دار مترو

ازدحام و فشار از هر سو

زور آرنج و ضربه زانو

بدترین بوی عالم است الحق

بوی سیر و پیاز و عطر و عرق

کارمند و محصل و عملی

کامبیز و غضنفر و مملی

تاجر و دزد و دکتر و بیکار

لاغر و چاق و سالم و بیمار

گاه دعوای عده ای سالار

فحش های به شدت کش دار

یک نفر غرق در سطور کتاب

یک نفر هم کنار او در خواب

شعر طنز سربازی

خوشا روزی که من پنج ساله بودم

درون کوچه ها آواره بودم

چرا مادر مرا بیست ساله کردی

میان پادگان آواره کردی

دم دروازه شهر که رسیدم

صدای طبل و شیپور را شنیدم

به خود گفتم که این طبل نظام است

دو سال شخصی گری بر من حرام است

گروهبانان مرا بیچاره کردند

لباس شخصیم را پاره کردند

به خط کردند تراشیدند سرم را

لباس آشخوری کردند تنم را

لباس آشخوری رنگ زمین است

برادر غم مخور دنیا همین است

نگو خدمت بگو زندان هارون

که دل را در جوانی می کند خون

نگو خدمت بگو سرچشمه غم

نگهبانی زیاد مرخصی کم

مسلسل لوله خودکار دارد

گهی تک تیر گهی رگبار دارد

کلاغ پر می روم کاسه به دندان

برای خوردن یک لقمه نان

نوشتم نامه ای با برگ چایی

که هر وقت می خوری یادم بیاییم خوابم آمد

محبت های مادر یادم آمد

بمیرد آن که سربازی بنا کرد

تمام دختران را چشم به راه کرد

از آن روزی که سربازی بنا شد

ستم بر ما نشد بر دختران شد

گمان کردم که سربازی دو سال است

ندانستم که عمر یک جوان است

شعرهای کوتاه طنز و خنده دار بی همگان بسر شود

بی همگان به سر شود، بی تو بسر نمی شود

این شب امتحان من، چرا سحر نمی شود ؟!

مولوی او که سر زده، دوش به خوابم آمده

گفت که با یکی دو شب، درس به سر نمی شود !

خر به افراط زدم، گیج شدم قاط زدم

قلدر الوات زدم، باز سحر نمی شود !

گردآوری: بخش سرگرمی بیتوته

parsizi.ir

شعر در مورد جمعه ، شعر حافظ و شاملو و فروغ در مورد عصر جمعه - پارسی زی

9-11 minutes

شعر در مورد جمعه

شعر در مورد جمعه ، شعر حافظ و شاملو و فروغ در مورد عصر جمعه همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب مورد توجه شما قرار گیرد.

اشعار جمعه

محبوبم از بوسه هایی که ذخیره کرده بودم

از عطر موهایی که استنشاق…

از لمس دست هات، میان دستانم چندتایی بیشتر نمانده!

زمستان سردی پیش روست و من از همیشه پیر و خسته تر…

گاهی صدای سایش استخوان هایم را می شنوم

که توامان با صدای باد بر پنجره دوری ات را سخت تر می کند!

زمستان سردی پیش روست…

و یخبندان عصرهای جمعه گلویم را منقبض تر کرده است

قلبم را و این تخت که روزی به قدر هر دومان جا داشت!

می شنوی؟ صدای مرا می شنوی؟

و این نامه را که سرد و غمگین است خواهی خواند؟!

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

تمامِ روزهای هفته سر در گم ام‎

غروب جمعه که می شود‎

سر از دل تنگی در می آورم‎

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

سخت نیست

اصلا سخت نیست از روی شانه ام

تاب بخوری روی دستم

توی چشمهایم زل بزنی و

بگویی حواست هست امروز جمعه است؟!

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

سخت نیست

بگویم مگر حواس گذاشته ای؟

سخت نیست چنان ببوسمت

که جمعه در تقویم از خجالت سرخ شود گونه اش!

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

سخت نیست…

جمعه ها صدایت کنم و بگویم من رفتم!

بگویی کجا؟

بگویم قربان عطر تنت!!

بیشتر بخوانید : شعر در مورد چرخش روزگار ، و گردش روزگار نامرد و گردش ایام

سخت نیست من و تو این طور جان جمعه را بگیریم؛

قبل از اینکه بفهمد غصه را چطور توی دلهایمان جا کند!

سخت نیست

فقط دستت را به من بده!

راستی…

من رفتم!

شعر در مورد جمعه

با من حرف بزن

من تنها تنهایی هستم

که جز تو

کسی‌ نمی تواند شریک تنهاییم باشد

شعر در مورد جمعه

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

ساقیا بر خاک ما چون جرعه‌ها می‌ریختی

گر نمی‌جستی جنون ما چرا می‌ریختی

ساقیا آن لطف کو کان روز همچون آفتاب

نور رقص انگیز را بر ذره‌ها می‌ریختی

دست بر لب می‌نهی یعنی خمش من تن زدم

خود بگوید جرعه‌ها کان بهر ما می‌ریختی

ریختی خون جنید و گفت اخ هل من مزید

بایزیدی بردمید از هر کجا می‌ریختی

ز اولین جرعه که بر خاک آمد آدم روح یافت

جبرئیلی هست شد چون بر سما می‌ریختی

می‌گزیدی صادقان را تا چو رحمت مست شد

از گزافه بر سزا و ناسزا می‌ریختی

می‌بدادی جان به نان و نان تو را درخورد نی

آب سقا می‌خریدی بر سقا می‌ریختی

همچو موسی کآتشی بنمودیش وآن نور بود

در لباس آتشی نور و ضیا می‌ریختی

روز جمعه کی بود روزی که در جمع توییم

جمع کردی آخر آن را که جدا می‌ریختی

درج بد بیگانه‌ای با آشنا در هر دمم

خون آن بیگانه را بر آشنا می‌ریختی

ای دل آمد دلبری کاندر ملاقات خوشش

همچو گل در برگ ریزان از حیا می‌ریختی

آمد آن ماهی که چون ابر گران در فرقتش

اشک‌ها چون مشک‌ها بهر لقا می‌ریختی

دلبرا دل را ببر در آب حیوان غوطه ده

آب حیوانی کز آن بر انبیا می‌ریختی

انبیا عامی بدندی گر نه از انعام خاص

بر مس هستی ایشان کیمیا می‌ریختی

این دعا را با دعای ناکسان مقرون مکن

کز برای ردشان آب دعا می‌ریختی

کوشش ما را منه پهلوی کوشش‌های عام

کز بقاشان می‌کشیدی در فنا می‌ریختی

شعر از مولانا

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

با من حرف بزن

که من تنها صدایی هستم

که بی‌ تو در سکوت خود خیره می‌‌شوم

بیشتر بخوانید : شعر در مورد چرخ گردون ، روزگار و چرخ فلک و چرخش روزگار

با من حرف بزن

که روزگارم نه که نمی گذرد

که تمام دنیای من بی‌ تو جمعه می‌‌گذرد.

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

فراموشت کرده ام

و حالا

همه چیز عادی شده

باران که می بارد

پنجره را می بندم

دیگر یادم نیست

غروب جمعه

چه ساعتی بود

پاییز را

تنها از روی تقویم می شناسم

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

فراموشت کرده ام

اما …

گاهی دلم برای دلتنگ ِ تو شدن

تنگ می شود

شعر در مورد جمعه پاییزی

صبح جمعه ات به خیر

هر کجا هستی، به یاد من باش

من با تو چای نوشیده ام،

سفرها کرده ام،

از جنگل، از دریا،

از آغوش تو شـــعرها نوشته ام

رو به آسمان آبی پر خاطره

از تو گفته ام، تو را خواسته ام

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

آه ای رویای گمشده!

هر کجا هستی صبح جمعه ات به خیر

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

اگر اینجا بودی

تقویم رومیزی‌ ام را دور می انداختم

و می گذاشتم ساعت دیواری به خواب رود

پس میزان می کردم زنده گی ام را با نفس های تو

و هیچ عزا و عید و جمعه ای تعطیل نمی کرد

علاقه ی مرا …

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

با کمال احتیاج، از خلق استغنا خوش است

با دهان خشک مردن بر لب دریا خوش است

نیست پروا تلخکامان را ز تلخیهای عشق

آب دریا در مذاق ماهی دریا خوش است

هر چه رفت از عمر، یاد آن به نیکی می‌کنند

چهرهٔ امروز در آیینهٔ فردا خوش است

برق را در خرمن مردم تماشا کرده است

آن که پندارد که حال مردم دنیا خوش است

فکر شنبه تلخ دارد جمعهٔ اطفال را

عشرت امروز بی‌اندیشهٔ فردا خوش است

هیچ کاری بی تامل گرچه صائب خوب نیست

بی تامل آستین افشاندن از دنیا خوش است

شعر از صائب تبریزی

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

دلم

مثل غروب جمعه

همه جا دلگیر است

بیشتر بخوانید : شعر در مورد حجاب ، اجباری زن + حجاب و عفاف زنان برای کودکان

دلم گرفته است

مثل پنجره ای که رو به دیوار باز می شود

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

دلم گرفته است

و جای خالی دستهایت

بر بندبند بدنم درد می کند

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

دلم گرفته است

و عصر جمعه بی حضور تو

به هر هفت روز هفته ام سرایت کرده است!

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

غروب جمعه را دوست دارم

به خاطر دلتنگی ات …

که آرام آرام

سرت را

روی شانه ام می گذارد.

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

گل نزد آبی بر آتش بلبل خودکام را

نیست غیر از ناامیدی حاصلی ابرام را

چهره خورشید رویان را سپندی لازم است

از شب جمعه است نیل چشم زخم ایام را

عشق عالمسوز می باید دل افسرده را

می پزد خورشید تابان میوه های خام را

نیست ممکن از زبان خوش کسی نقصان کند

چرب نرمی غوطه در شکر دهد بادام را

چون شرر بر جان نمی لرزم ز بیم نیستی

دیده ام در نقطه آغاز خود، انجام را

با ضعیفان پنجه کردن نیست کار اقویا

در قفس دارد نیستان شیر خون آشام را

صبح چون روشن شود، از خواب غفلت سر برآر

تا کفن بر خود نسازی جامه احرام را

شعر از صائب تبریزی

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

می شود تنهایی بچگی کرد

تنهایی بزرگ شد

تنهایی زندگی کرد

تنهایی مُرد

ولی قهوه ی غروب های دلگیر جمعه را

که نمی شود

تنهایی خورد!

شعر در مورد جمعه و انتظار

آن روز

همان روز که آفتاب بالا آمده بود

دفتر مشق ما

هنوز خواب عصر جمعه را می‌دید.

ما از اولِ کتاب و کبوتر

تا ترانه‌ی دلنشین پریا

ری‌را و دریا را دوست می‌داشتیم.

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

محبوبم!

من هم دلم نمی خواهد

در ایستگاهی توقف کنم

که تحمل باران را ندارد

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

اشعار زیبای روزهای تعطیل

می خواهم سرم را از پنجره صبح بیرون بیاورم

و در تابستان نگاهت

به درختی تکیه دهم

که خانم جان

شب های جمعه

با دو مروارید درشت

که زیاد هم دوستشان نداشت

کنارش می نشست

و آیت الکرسی می خواند.

بیشتر بخوانید : شعر در مورد حال بد ، دل و حالم بد است مرگ برایم بیاورید

گرفت خط تو دلهای بی قراران را

غبار، جامه فتح است خاکساران را

ز خوان عالم بالاست رزق خاموشان

سحاب آب دهد تیغ کوهساران را

لب تو پرده راز مرا تنک کرده است

شراب دشمن جان است رازداران را

همین نه پشت من از بار دل، شکسته شده است

شکست خامی این میوه شاخساران را

چه طرف بست می از صحبت نمک، زنهار

مده به مجلس می راه، هوشیاران را

حضور دایمی از هجر دایمی بترست

ز وصل گل چه تمتع بود هزاران را؟

ز ماجرای خط و زلف یار دانستم

که رفته رفته خورد مور مغز ماران را

گران چو ابر شب جمعه است بر خاطر

وجود محتسب شهر، میگساران را

ازان ز داغ نهان پرده بر نمی دارم

که دست و دل نشود سرد، لاله کاران را

همای عالم توحید، دانه پرور نیست

ز ما دعا برسانید سبحه داران را

گرفته نیست دل صائب از گرفت حسود

محک بلند کند رتبه، خوش عیاران را

شعر از صائب تبریزی

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

به جمعه خوش آمدین

امروز روز مهربانى خداست

پنجره را بگشا بشنو

خدا صدایت می زند

بخند و لبخندت را به دیگران هدیه کن

که خدا مهربانی را دوست دارد

روز جمعه مبارک

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

جمعه ها شرح دلم یک غزل کوتاه است

که ردیفش همه دلتنگ توام می آید

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

جمعه ها

بیشتر از هر روز دیگر نگرانت می شوم

می ترسم دلت بگیرد

و کسی را نداشته باشی تا غصه هایت را به جان بخرد

می ترسم دلت بگیرد و غم هایت تازه شود

جمعه ها بیشتر از هر روز دیگر نگرانت می شوم …

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

می شود تنهایی بچگی کرد

تنهایی بزرگ شد

تنهایی زندگی کرد

تنهایی مُرد

ولی

قهوه ی غروب های دلگیر جمعه را که نمی شود تنهایی خورد !

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

چه جمعه زیبایی خواهد بود

وقتی …

بهترین ها را برای دیگران بخواهید

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

جمعه ها دارد دلم حال و هوای دیگری

می پرد برق از نگاهم با صدای هر دری

شوق دیدار تو دارم خسته ام از بی کسی

خوش به حال هر که دارد، در کنارش دلبری

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

دلتنگ می شوم

بى حوصله …

و تو

غروب جمعه ها

کمى بیشتر

از همیشه نیستى …

تو بیا

من قول مى دهم

حال تمام

این جمعه هاى بى حوصله خوب شود

فقط بیا …

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

صبح جمعه حس خوبی داره که

قلبمو از غصه خالی می کنه

خوردن صبحانه با تو عشق من

آدمو حالی به حالی می کنه !

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

منتظرم که جمعه بیاید و

همه ی تقصیر ها را

بندازم گردن آن بیچاره

اصلا خودم هم می دانم

روزها هیچ تقصیری ندارند …

تو نیستی و هر روز پر از دلتنگی ام …

چه فرقی می کند سه شنبه باشد یا جمعه

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

جمعه ها

تمام دردهایش را

با صبح آغاز می کند …

با سکوتش

جان آدم را به لبش می رساند

به غروب که می رسد

پر می شود از بغض …

پشت پنجره ی خیال که باشی

با او می گریی ….

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

جمعه هم شعر خداست

غزلی رویاییست

که ردیفش غربت

قافیه اش تنهاییست

جمعه را باید خواند

جمعه را باید زیست

جمعه هم رنگ خداست

یک بغل زیباییست

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

آخر هفته دلم تنگ تر از هر روز است

جمعه ها پای دلم لَنگ تر از هر روز است

ابر چشمم پر از بغض و دلم بارانی است

سوز این حنجره خوش رنگ تر از هر روز است

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

دست خودش نیست

جمعه عطر نبودن دارد

بسان دختری با موهای بافته، که در پشت پنجره قدیمی خانه

چشم به راه مسافری نشسته است

که بلیط برگشتش را گم کرده

و یا فردی که فراموشی دارد و آدرس خانه را، جا گذاشته است

هفته ها می آیند و می گذرند

خاطراتت می مانند و هجوم می آورند

که تنهایی را بیشتر کنند

جمعه مثل خیال توست

عطرش در خانه می ماند و قصدش دوباره رفتن است

شعر غمگین روز جمعه | ۵۰ شعر عاشقانه و سوزناک در مورد غروب جمعه

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

جمعه ها

قصه ی دلتنگی بی حوصله هاست

قصه ی ماتم من

از غم این فاصله هاست !

آه از این مشغله ها

فاصله ها و گله ها ؛

جمعه ها ؛

بی تو درون دل من ولوله هاست …

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

روزها بدجنس شده‌ اند !

از شنبه‌ اش بگیر تا پنج‌ شنبه

دلتنگی‌ ها را قایم می‌ کنند

آن‌ وقت شب‌ ها در دل تاریکی

یواشکی دست به دست می‌ کنند آن‌ ها را

بیچاره جمعه !

صبح که بیدار می‌ شود

می‌ بیند تمام خانه‌ اش تلنبار شده از دلتنگی

بغض می‌ کند از همان اول صبح‌ اش

www.delgarm.com

شعر غمگین روز جمعه | ۵۰ شعر عاشقانه و سوزناک در مورد غروب جمعه

12-15 minutes

گلچین اشعار عاشقانه و زیبا در مورد غروب غمگین روز جمعه

در این مقاله پنجاه شعر در مورد روز جمعه و دلتنگی غروب روز جمعه برایتان تهیه و گردآوری کرده ایم . با ما در مجله دلگرم همراه باشید.

شعر روز جمعه

به جمعه خوش آمدین

امروز روز مهربانى خداست

پنجره را بگشا بشنو

خدا صدایت می زند

بخند و لبخندت را به دیگران هدیه کن

که خدا مهربانی را دوست دارد

روز جمعه مبارک

____________شعر غمگین روز جمعه______________

شعر غمگین و عاشقانه روز جمعه

جمعه ها دارد دلم حال و هوای دیگری

می پرد برق از نگاهم با صدای هر دری

شوق دیدار تو دارم خسته ام از بی کسی

خوش به حال هر که دارد، در کنارش دلبری

_____________شعر غمگین روز جمعه_____________

شعر عارفانه روز جمعه

جمعه هم شعر خداست

غزلی رویاییست

که ردیفش غربت

قافیه اش تنهاییست

جمعه را باید خواند

جمعه را باید زیست

جمعه هم رنگ خداست

یک بغل زیباییست

_____________شعر غمگین روز جمعه_____________

دلنوشته در مورد روز جمعه

روزها بدجنس شده‌ اند !

از شنبه‌ اش بگیر تا پنج‌ شنبه

دلتنگی‌ ها را قایم می‌ کنند

آن‌ وقت شب‌ ها در دل تاریکی

یواشکی دست به دست می‌ کنند آن‌ ها را

بیچاره جمعه !

صبح که بیدار می‌ شود

می‌ بیند تمام خانه‌ اش تلنبار شده از دلتنگی

بغض می‌ کند از همان اول صبح‌ اش

_____________شعر غمگین روز جمعه_____________

شعر عاشقانه روز جمعه

جمعه ها شرح دلم یک غزل کوتاه است

که ردیفش همه دلتنگ توام می آید

____________شعر غمگین روز جمعه______________

شعر زیبا درباره روز جمعه

آخر هفته دلم تنگ تر از هر روز است

جمعه ها پای دلم لَنگ تر از هر روز است

ابر چشمم پر از بغض و دلم بارانی است

سوز این حنجره خوش رنگ تر از هر روز است

____________شعر غمگین روز جمعه______________

شعر عاشقانه روز جمعه

جمعه ها

بیشتر از هر روز دیگر نگرانت می شوم

می ترسم دلت بگیرد

و کسی را نداشته باشی تا غصه هایت را به جان بخرد

می ترسم دلت بگیرد و غم هایت تازه شود

جمعه ها بیشتر از هر روز دیگر نگرانت می شوم …

_____________شعر غمگین روز جمعه_____________

شعر دلتنگی روز جمعه

دلتنگ می شوم

بى حوصله …

و تو

غروب جمعه ها

کمى بیشتر

از همیشه نیستى …

تو بیا

من قول مى دهم

حال تمام

این جمعه هاى بى حوصله خوب شود

فقط بیا …

_____________شعر غمگین روز جمعه_____________

متن در مورد دلتنگی روز جمعه

می شود تنهایی بچگی کرد

تنهایی بزرگ شد

تنهایی زندگی کرد

تنهایی مُرد

ولی

قهوه ی غروب های دلگیر جمعه را که نمی شود تنهایی خورد !

_____________شعر غمگین روز جمعه_____________

شعر زیبا در وصف روز جمعه

دست خودش نیست

جمعه عطر نبودن دارد

بسان دختری با موهای بافته، که در پشت پنجره قدیمی خانه

چشم به راه مسافری نشسته است

که بلیط برگشتش را گم کرده

و یا فردی که فراموشی دارد و آدرس خانه را، جا گذاشته است

هفته ها می آیند و می گذرند

خاطراتت می مانند و هجوم می آورند

که تنهایی را بیشتر کنند

جمعه مثل خیال توست

عطرش در خانه می ماند و قصدش دوباره رفتن است

____________شعر غمگین روز جمعه______________

متن زیبا درباره روز جمعه

چه جمعه زیبایی خواهد بود

وقتی …

بهترین ها را برای دیگران بخواهید

____________شعر غمگین روز جمعه______________

شعر عاشقانه روز جمعه

صبح جمعه حس خوبی داره که

قلبمو از غصه خالی می کنه

خوردن صبحانه با تو عشق من

آدمو حالی به حالی می کنه !

_____________شعر غمگین روز جمعه_____________

شعر غمگین و سوزناک روز جمعه

جمعه ها

تمام دردهایش را

با صبح آغاز می کند …

با سکوتش

جان آدم را به لبش می رساند

به غروب که می رسد

پر می شود از بغض …

پشت پنجره ی خیال که باشی

با او می گریی ….

____________شعر غمگین روز جمعه______________

شعر زیبا در وصف روز جمعه

جمعه ها

قصه ی دلتنگی بی حوصله هاست

قصه ی ماتم من

از غم این فاصله هاست !

آه از این مشغله ها

فاصله ها و گله ها ؛

جمعه ها ؛

بی تو درون دل من ولوله هاست …

_____________شعر غمگین روز جمعه_____________

دلنوشته روز جمعه

جمعه

بی تو

در بهار هم خیلی جمعه است

حتی از صبح …

_____________شعر غمگین روز جمعه_____________

شعر درباره روز جمعه و علت دلتنگی

منتظرم که جمعه بیاید و

همه ی تقصیر ها را

بندازم گردن آن بیچاره

اصلا خودم هم می دانم

روزها هیچ تقصیری ندارند …

تو نیستی و هر روز پر از دلتنگی ام …

چه فرقی می کند سه شنبه باشد یا جمعه

_____________شعر غمگین روز جمعه_____________

متن و جملات زیبا در مورد جمعه

دلتنگی که شعر نمی خواهد

کافیست بنویسی

عصرهای جمعه

بلندترین

و دلگیرترین شعر جهان را سروده ای

_____________شعر غمگین روز جمعه_____________

شعر در وصف دلتنگی روز جمعه

جمعه ها را نمی شود به تنهایی سپری کرد

باید کسی را داشته باشی

تا ساعت های تنهایی ملال آور را به پایان برسانی

کسی که از جنس خودت باشد

نگاهت را بخواند، بغض صدایت را بفهمد

جمعه ها باید کسی را داشته باشی

تا دستانش را در دستانت بگذاری و تمام شهر را قدم بزنی

کسی که در کنارش زمان و مکان را از یاد ببری

جمعه ها به تنهایی تمامت می کنند اما تمامی ندارند

_____________شعر غمگین روز جمعه_____________

شعر عاشقانه روز جمعه

غروب جمعه را دوست دارم !!

به خاطر دلتنگی ات …

که

آرام

آرام

سرت را

روی شانه ام می گذارد …

_____________شعر غمگین روز جمعه_____________

شعر درباره روز جمعه

جمعه ها را باید سکوت کرد

شعر نوشت و باران را نوازش کرد …

خطی از بغض های نوازش یاس را

نشانید بر طلوع شبنم گونه ی اشک …

و به پاس تمام نبودنها

شمارش ثانیه های سکوت را بر زمزمه ی بغضها روانه ی باران کرد

و اینگونه غروب کرد بر باور رویا گونه ی آدینه ی دلتنگی ها …

_____________شعر غمگین روز جمعه_____________

جملات و متن های قشنگ درباره روز جمعه

من و تو که خوب میدانیم

جمعه سال هاست که هیچ داستان خوشایندی ندارد

پس بیا از همین الان

به استقبال عصر دلگیر جمعه برویم

_____________شعر غمگین روز جمعه_____________

شعر در مورد روز جمعه غمگین

انگار جمعه

حق یتیمی را خورده

و خدا عاقش کرده

طوری که به دل هیچ کس ننشیند

_____________شعر غمگین روز جمعه_____________

شعر در مورد روز جمعه و دلگیری اش

اگر من بزرگ نمی شدم پدربزرگ هنوز زنده بود

موهای مادرم سفید نمی شد

مادربزرگ در ایوان خانه باز می خندید

تنهایی معنایش همان تنها بودن در اتاقم بود

غروب جمعه برایم انقدر دلگیر نبود

چقدر گران تمام شد بزرگ شدن من

_____________شعر غمگین روز جمعه_____________

شعر زیبا درباره روز جمعه

جمعه ها زیبا باشید

زیبا سخن بگوئید

زیبا فکر کنید

زیبا بنگرید

مثل چشمه زلال باشید

مثل ساحل آرام باشید

خواهید دید که دیگران

مثل دریا بیقرارتان می شوند

_____________شعر غمگین روز جمعه_____________

متن قشنگ درباره جمعه

جمعه

بهانه است

من تمام روزهای هفته

مَنگ

چشمان

توأم

_____________شعر غمگین روز جمعه_____________

شعر عاشقانه در وصف یار در روز جمعه

بگو لبخندهایت را کدام جمعه بازار می فروشی …

جانم برای تو

لبخند هایت مال من

_____________شعر غمگین روز جمعه_____________

شعر روز جمعه

جمعه ات به خیر

هر کجا هستی به یاد من باش

من با تو چای نوشیده ام

سفرها کرده ام

از جنگل

از دریا

از آغوش تو شعرها نوشته ام

رو به آسمان آبی پرخاطره

از تو گفته ام

تو را خواسته ام

آه ای رویای گمشده

هر کجا هستی

جمعه ات بخیر …

_____________شعر غمگین روز جمعه_____________

شعر دلتنگی عاشق در روز جمعه

یک جمعه بود و یک عمر

آن روز آشنایی

ای کاش آشنا جان

این جمعه هم بیایی

_____________شعر غمگین روز جمعه_____________

شعر برای روز جمعه

جمعه تون شاد

زندگی هدیه ای است

که هر بامدادکه بر می خیزیم

روبان های دور آن را با عشق باز میکنیم

هدیه امروزتون شادی خوشبختی و یه دنیا زیبایی

_____________شعر غمگین روز جمعه_____________

دلنوشته روز جمعه

جمعه بی تو

دلتنگی‌ اش بند نمی‌ آید!

_____________شعر غمگین روز جمعه_____________

شعر در مورد غمگینی روز جمعه

نبودنت

تمام روزهای هفته

قلبم را به درد می‌ آورد

اما جمعه که می‌ شود

جای خالی‌ ات

طور دیگری تیر می‌ کشد

_____________شعر غمگین روز جمعه_____________

شعر در وصف روز جمعه

جمعه بانوی سپید پوشی است

که دلش بی نصیب از پناه چترها

خیس خیس می‌ رقصد در انتظار آمدنت

گمان کنم

بازار بیقراری‌ هایش

گرم گرم است

_____________شعر غمگین روز جمعه_____________

متن ادبی در مورد دلتنگی روز جمعه

جمعه که می‌ شود

دلتنگی میهمان نخوانده‌ ای می‌ شود

که عصرها دستش را می‌ گذارد

روی زنگ دلت …!

_____________شعر غمگین روز جمعه_____________

شعر غمناک درباره روز جمعه

وقتی نباشی جمعه می‌ بارد

عصرِ وخیمی در دلش دارد

آنقدر می‌ بارد که داغش را

بر واژه‌ های شعر بگذارد !

_____________شعر غمگین روز جمعه_____________

دلنوشته در مورد روز جمعه

چرا جمعه را محکوم به کلافگی

و بی‌ حوصلگی می‌ کنیم ؟

من جمعه‌ ها خوشحال‌ ترم

چون یک هفته دیگر

از دوست داشتنت را

با عشق به پایان رساندم

_____________شعر غمگین روز جمعه_____________

شعر سوزناک درباره روز جمعه

جمعه باشد

غروب باشد

دریا هم باشد

تو نباشى

این خودش غمگین‌ ترین شعر جهان است

_____________شعر غمگین روز جمعه_____________

شعر عاشقانه روز جمعه

آرامش یعنی

عصر جمعه از کابوس بپرم

ببینم نشسته‌ ای

و موهایت را می‌ بافی

_____________شعر غمگین روز جمعه_____________

دلنوشته عاشق برای معشوق در روز جمعه

جمعه

همه چیز تعطیل است

اِلا دوست داشتن تو

_____________شعر غمگین روز جمعه_____________

شعر زیبا در مورد روز جمعه

اگه روز و شبِ دنیا

یه عمرِ غرق تشویشه

یه جمعه این کلافِ کور

به دست عشق وا میشه

_____________شعر غمگین روز جمعه_____________

متن غمگین روز جمعه

جمعه یعنی

نفست تنگ هوایی ست

که پر از دلتنگی ست …

_____________شعر غمگین روز جمعه_____________

شعر برای روز جمعه

جمعه‌ ها باید که فارغ شد

از این شهرِ شلوغ

دور شد از قیل و قال

جمعه یعنی حالِ خوش

جمعه یعنی؛ بی‌ خیال

_____________شعر غمگین روز جمعه_____________

شعر نو درباره دلتنگی روز جمعه

دلم گرفته مثلِ

غروبِ سردِ پاییز

مثلِ روزای جمعه

از غم و غصه لبریز

مثلِ درختی تنها ، تویِ کویر تو صحرا

شبیهِ یک جزیره ، اسیر دستِ دریا

مثلِ کتابی کهنه ، که مونده کنجِ انبار

مثلِ یه قاب خالی ، که مونده رویِ دیوار

مثلِ یه قطره ی اشک ، که جاریه رو گونه

مثِ غمِ غریبی ، که تو فصلِ خزونه

دلم گرفته مثلِ

یه شاخه گل تو گلدون

شبیهِ یک قناری

که مونده کنجِ زندون

مثلِ یه رودخونه که ، حالا شده یه مرداب

مثِ پلنگِ وحشی ، اسیرِ سحرِ مهتاب

شبیهِ آدمی که ، سرِ دو راهی مونده

مثلِ یه دفترِ شعر ، که هیچکسی نخونده

مثلِ یه آدمِ پیر که مونده زیرِ بارون

مثلِ سکوتِ تلخ و دلگیرِ توی زندون

دلم گرفته مثلِ

غروبِ سردِ پاییز

مثلِ روزِ جدایی

که تلخه و غم انگیز

_____________شعر غمگین روز جمعه_____________

شعر زیبا در وصف دلگیری غروب جمعه

بازم دلم گرفته ای خدا

چقدر بده غروب جمعه ها

یه حس غریبی دارم، نمی دونم چرا

دوست دارم دورشم از همه ی آدما

تو کوچه ها،خیابونا، می پیچه هی سروصدا

انگار همه ی آدما، دلتنگن این جمعه شبا

همه دلای با صفا

همه گریون و یک صدا

با گریه فریاد میزنن

که آقا جون مهدی بیا

بی تو بده جمعه شبا

_____________شعر غمگین روز جمعه_____________

شعر عاشقانه و غمگین در مورد غروب روز جمعه

دلم گرفته از این روزهای بارانی

شروع روزهای سرد ِ زمستانی

هوای دل غم انگیز و دلم اکنون اسیر ِ ساز سوزانی

غروب جمعه دلگیر و تنم بی جنبش و خسته _غرق در سردی و خاموشی_

و افکارم گرفتار ِ فراموشی

و اکنون من درختی در زمستانم

که در دالان افکارم ، برده از خاطر هرچه می دانم

و اما زندگی چون این ، چه سود ؟

و اکنون جنبشی باید ،

و اینک همتی شاید

که در فکرم بگنجاید :

زندگی بال و پری خواهد_از جنس زمان_

کز بلندای بصیرت پر گشاید

برسد به باغ و بستان، عشق و پاکی

به زلالی در گلستان،

به جهانی پر ز خوبی، مردمانی صاف و دل های بلوری...

_____________شعر غمگین روز جمعه_____________

شعر روز جمعه از فروغ فرخزاد

جمعه متروک

جمعه چون کوچه های کهنه، غم انگیز

جمعه اندیشه های تنبل بیمار

جمعه خمیازه های موذی کشدار

جمعه بی انتظار

جمعه تسلیم

خانه خالی

خانه دلگیر

خانه در بسته بر هجوم جوانی

خانه تاریکی و تصور خورشید

خانه تنهائی و تفال و تردید

خانه پرده، کتاب، گنجه، تصاویر

آه، چه آرام و پر غرور گذر داشت

زندگی من چو جویبار غریبی

در دل این جمعه های ساکت متروک

در دل این خانه های خالی دلگیر

آه، چه آرام و پر غرور گذر داشت

_____________شعر غمگین روز جمعه_____________

دلنوشته عاشقانه و غمگین روز جمعه

دیروز جمعه غروب

پیاده روهای غمگین را قدم می زدم

عابران بی تفاوت از کنارم

سکوتم را لگد می کردند

زیر هجوم افکارم

تو را آرزو کردم

کاش یکی ازاین عابران بودی

هیچ نگاهی آشنا نبود

جز کودک فال فروشی که نگاه غمگینش بغض مرا به انفجار رساند

_____________شعر غمگین روز جمعه_____________

شعر غمناک روز جمعه یک عاشق

دلت که گرفته باشد…

با صدای ترانه که هیچ…

با صدای دست فروش دوره گرد هم

گریه می کنی…

و این است شرح حال غروب جمعه های من

_____________شعر غمگین روز جمعه_____________

دلنوشته زیبا و غمگین در روز جمعه

جمعه است

و غروب

و دلتنگی

و خانه ای بی تو ...

_____________شعر غمگین روز جمعه_____________

شعر درباره غروب جمعه

غروب جمعه گرفته دلم به یاد شما

به درد می خورد این دل به اعتقاد شما؟

بیا که در کف هر سنگ نبض آینه ها

شکسته در طلب جلب اعتماد شما

بگیر دست مرا تا دوباره گم نشوم

و پای کج نکنم از در مراد شما

همیشه دفتر مشقم نوشته ای دارد

که خط خطی بشود جمعه با مداد شما

مرا به خود برسان تا ز دامنت گیرم

بسان گرد و غباری در امتداد شما

تورا به حرمت گل دسته ای که می پیچد

ز آیه های قلم عطر «وان یکاد» شما

بیا به ظلمت شب آفتاب عشق بتاب

بیا که شب به سر آید ز بامداد شما

_____________شعر غمگین روز جمعه_____________

شعر زیبا و سوزناک در وصف یک روز جمعه

چه روزی است امروز

جمعه ای دلگیر

در کنج قهوه خانه ای دنج

تنها و بیکس

گم در غبار رویا

در انتظار پایان

به خاطر زندگی بی تو ...

هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...