معنی شعر ستایش فارسی ششم
معنی شعر ستایش ششم ابتدایی
به نام آن که جان را فکرت آموخت. چراغ دل ، به نور جان بر افروخت
سخن خود را آغاز می کنم به نام آنکه به جان آدمی تفکر و خردورزی را آموخت و دل را که مانند چراغی است با وجود جان که
همانند نوری است برافروخته گردانید.
ز فضلش هر دو عالم گشت روشن. ا ز فیضش خاک آدم، گشت گلشن
به واسطه بخشش بیکران خداوند هر دو عالم روشن و منور شد و به واسطه فوران رحمت خداوند خاک سازنده آدم تبدیل به
گلشن و باغ گشت. جهان، جمله، فروغ نور حق دان
حق اندر وی زپیدایی است پنها
جهان و هرچه در آن وجود دارد همگی فروغی از نور حق تعالی است که خداوند از فرط آشکاری از دیدگان مردم پنهان است .
خرد را نیست تاب نور آن روی. برو از بهر او ،چشم دگر جوی
خرد آدمی توان و قدرت دیدن روی حضرت حق تعالی را ندارد پس باید برای دیدن جمال حضرت حق به دنبال وسیله ( چشم)
دیگری گشت.
در اوهر چه بگفتند از کم وبیش
نشانی داده اند از دیده ی خویش
در مورد خداوند چه کم و چه زیاد هر چه گفتند تنها نشان و آدرسی است از آنچه با چشم خود دیده اند.
به نزد آن که جانش در تجلی است همه عالم کتاب حق تعالی است در نزد کسی که جانش محل ظهور اسماء الله گشته است تمام این جهان و آنچه در آن وجود دارد کتاب خداوند است