معنی ستایش به نام آن که جان را فکرت آموخت
بــــه نــــام آنکــــه جــــان را فکــــرت آموخــــت چــــراغ دل، بــــه نــــور جــــان برافروخــــت
معنی: به نام آن کسی ]سخن خود را آغاز می ّ کنم[ که اندیشیدن و تفکر را به جان ]انسان[ آموختهاست و دل ]او[ را - مانند یک چراغ - با جان
- که مثل نور است - روشن کردهاست
ز فضلــــش هــــر دو عالــــم، گشــــت روشــــن ز فیضــــش خــــاک آدم، گشــــت گلشــــن
معنی: با لطف و بخشش خداوند، هر دو جهان ]یعنی دنیا و آخرت[ روشن و نورانی شدهاست با احسان او، وجود خاکی انسان، ]مانند[ باغ و گلستان،
]زنده و با نشاط[ شد.
جهــــان، جملــــه، فــــروغ روی حــــق دان حــــق انــــدر وی، ز پیدایــــی اســــت پنهــــان
معنی: همهی جهان ]هستی[ را پرتویی از نور روی خداوند بدان، ]ام
است ]و به چشم انسانها، دیده نمیشود[.
خــــرد را نیســــت تــــاب نــــور آن روی بــــرو از بهــــر او، چشــــم دگــــر جــــوی
معنی: عقل و خرد ]انسان[ توان ]درک[ نور وجود خداوند را ندارد؛ برای مشاهدهی خداوند، باید چشم دیگری ]یعنی چشم دل[ داشته باشی.
در او هــــر چــــه بگفتنــــد از کــــم و بیــــش نشــــانی دادهانــــد از دیــــدهی خویــــش
معنی: هر چه که دربارهی خداوند گفتهاند، چه کم و چه زیاد، ]همگی فقط[ نشانهای بودهاست از آنچه که ]انسانها با چشم خود[ دیدهاند.
همـــه آفریدســـت بـــاال و پســـت تویـــی آفریننـــدهی هـــر چـــه هســـت
معنی: هر چیزی که در جهان وجود دارد، آفریده و مخلوق هستند؛ تو آفریننده و خالق همهی موجودات هستی.
خـــرد را تـــو روشـــنبصر کـــردهای چـــراغ هدایـــت تـــو بـــر کـــردهای
معنی: تو خرد انسان را بینا ]و تیز[ کردهای؛ تو چراغ هدایت را روشن کردهای ]و بندگان را به راه راست هدایت میکنی
جهانـــی بدیـــن خوبـــی آراســـتی بـــرون ز آنکـــه یاریگـــری خواســـتی
معنی: جهان را با این خوبی و زیبایی آرایش دادی، بدون آنکه کمککار و یاوری الزم داشتهباشی.
خداونــــــد بـــه نیـــروی تـــو یکبهیـــک زندهایـــم مایــــــی و مــــــا بندهایــــــم
معنی: تو صاحباختیار ما هستی و ما بندهی تو هستیم؛ تکتک ما با نیرو ]و ارادهی[ تو زنده هستیم.
رهـــی پیشـــم آور کـــه فرجـــام کار تـــو خشـــنود باشـــی و مـــن رســـتگار
معنی: مرا به راهی هدایت کن که سرانجام، تو خشنود باشی و من رستگار و سعادتمند باشم.