معنی لغات درس دوم فارسی هفتم
آداب دان: آگاه به راه و رسم زندگی، مؤدّب، با ادب
آمین: کلمه ای که پس از دعا گویند، بپذیر، اجابت کن، برآور
استوار: محکم، پایدار، سخت
اعجاز: کار دشوار و عجیب و شگفت انجام دادن، معجزه
برافراشته: بالا برده، بلند کرده
تازه نفس: آماده و شاداب
جاذبه: کشش، نیرویی که اجسام را به طرف خود می کشد
جلال: بزرگی، عظمت، شکوه
خویشاوند: قوم و خویش، فامیل
دیرینه: کهنه، قدیمی
رفیق: دوست، یار، همنشین، همدم
زلال: صاف و گوارا، پاک و روان
زمزمه: نغمه، خواندن آرام و زیر لب
سیراب: پر آب، سیر شده از آب، طراوت و آبداری
عظمت: بزرگی، بزرگواری
غرقه: در آب فرو رفته، غرق شده
غرور: به خود بالیدن، احساس سربلندی داشتن
کشتزار: مزرعه، زمین زراعت شده
کِشته: کاشته شده، زراعت شده
کنجکاوی: جست و جو، کاوش، یافتن چیزی
گام: قدم، فاصله میان دو پا
گوارا: لذیذ، خوش مزه، خوشایند
مذاب: ذوب شده، آب شده، گداخته
معرفت: شناخت، علم، دانش، شناسایی
معصوم: پاک و بی گناه
نهال: درخت جوان نو رسته، تازه کاشته شده
وداع: خداحافظی، بدرود
یقین: بدون شک، بی گمان
معنی کلمات روان خوانی کژال :
تقلّا: کوشش و تلاش کردن
جهید: جَست زد
خیش: وسیله ای برای شخم زدن، گاوآهن
دایه: شیر دهنده، مادر
رولَه: فرزند (به زبان کردی)
زار زدن: گریه کردن از روی ناتوانی و درماندگی
زُل زدن: خیره شدن
قُنداقه: پارچه ای که نوزاد را در آن می پیچند
گالش: کفش لاستیکی
مجال: فرصت
معطّل: بی کار، منتظر، بلا تکلیف
مویه: گریه، ناله، شیون و زاری
هراسان: ترسان
هق هق: صدای بریده بریده گریه شدید