ادبیات یازدهم ستایش لطف خدا

به نام چاشـــــنی بخــــــش زبانها                  حـــلاوت سنج معـــنی در بیـان‌ها     

قالب: مثنوی

وحشی_بافقی
قرن دهم     

وزن شعر :مفاعیلن,مفاعیلن,فعولن
نوع ادبی:غنایی

آثار:
دیوان
فرهاد و شیرین
خلد برین
ناظر و منظور
شیرین_و_فرهاد یا فرهاد و شیرین منظومهٔ عاشقانهٔ ناتمامی ۱۰۷۰ بیتی در قالب مثنوی  از  وحشی_بافقی به     تقلید از خسرو و شیرین نظامی است
در این منظومه واقعه‌ای از داستان خسرو و شیرین یعنی عشق فرهاد کوهکن به شیرین به سبکی مؤثر و دلنشین به نظم کشیده شده‌است.
عمر شاعر وفا نکرد تا منظومهٔ خود را به پایان ببرد. پس از وی #وصال_شیرازی در نیمهٔ دوم سدهٔ سیزدهم آن را پی گرفت و ۱۲۵۱ بیت بر آن افزود، ولی عمر او نیز کفاف نداد و سرانجام #صابر_شیرازی در نیمهٔ دوم سدهٔ سیزدهم با افزودن ۳۰۴.
بیت دیگر آن را ختم کرد

                  v   به نام چاشـــــنی بخــــــش زبانها                      حـــلاوت سنج معـــنی در بیـان‌ها     1

حلاوت: شیرینی/ چاشنی: مزه، طعم / زبان: مجاز از سخن / چاشنی بخش زبان: حس‌آمیزی / حلاوت سنج: کسی که شیرینی را ارزیابی می‌کند، کسی که ملاک ارزیابی شیرینی است  / حلاوت سنج معنی: حس‌آمیزی /

بازگردانی: به نام خداوندی که نام او در زبان‌ها جاری است و بیان‌ها را با نام خود شیرین می‌گرداند


◀️قلمرو زبانی:
چاشنی‌بخش و حلاوت‌سنج: مرکب (غیرساده)
حذف فعل به قرینه‌ی معنوی
 زبان و بیان: تناسب
چاشنی‌بخش: مزه دهنده در اینجا آنچه برای اثر بخشی کلام به آن اضافه شود.
حلاوت‌سنج: شیرینی بخش,دلپذیری و لذت بخش بودن
بیت را می‌توان به‌صورت دو جمله، بازگردانی کرد:
به نام خداوندی که حلاوت‌سنج معنی در بیان‌ها و چاشنی‌بخش زبان‌هاست، سخنم را آغاز می‌کنم.
بیت بر روی هم، یک جمله‌ی مرکب (غیرساده) است.

✅قلمرو ادبی:
زبان مجاز از سخن
چاشنی‌بخش زبان‌ها (سخن‌ها): حس‌آمیزی
حلاوت‌سنج معنی در بیان‌ها: حس آمیزی
زبان و بیان مراعات نظیر
چاشنی‌بخش: مزه دهنده، کنایه از ارزشمند کننده
بین چاشنی (مزه) و حلاوت، مراعات نظیر هست.

✴️قلمرو فکری:
به نام خدایی سخنم را آغاز می‌کنم که نام و یاد او، ارزش‌دهنده‌ی سخن است وباعث اثر بخشی کلام می شود به  نام خدایی که  موجب شیرینی ودلپذیری کلام می‌شود

                  v   بلند آن سر که او خــــواهد بلندش                      نژند آن دل که او خواهــد نژندش   2

نژند: خوار و زبون، اندوهگین / بلند آن سر: کنایه از سرافراز / سر: مجاز از انسان / دل: مجاز از انسان / سر، دل: تناسب / تلمیح به آیه: تعز من تشاء و تذل من تشاء.

بازگردانی: خداوند هر که را بخواهد بلندپایه و هر که را بخواهد افسرده و غمگین می‌گرداند 
◀️قلمرو زبانی:
نژند: خوار، پست و زبون.
بلند و نژند در معنی، رابطه‌ی تضاد دارند.
بیت، ۴ جمله و هر مصراع یک جمله‌ی مرکب(غیرساده) است؛ ضمیر «--َش» در واژه‌های «بلندش» و «نژندش» نقش مفعولی دارد.
مرجع ضمیر «او» خداوند است.
واژه‌ی «نژند» امروزه کاربرد ندارد.

✅قلمرو ادبی:
واژه‌آرایی یا تکرار واژه‌های «بلند» و «نژند»
سر مجاز
دل مجاز
واج‌آرایی «ن»  
دل و سر مراعات نظیر
بیت «موازنه» دارد.
اشاره به آیه‌ی "تعز من تشاء و تذل من تشاء"

✴️قلمرو فکری:
خداوند هرکس را که بخواهد سربلند می‌کند و هرکه را بخواهد از عزت دور و پست می‌سازد

                   v   در نابسته احســــان گشــــاده‌سـت                      به هرکس آنچه می‌بایست داده‌ست  3

احسان: نیکی، داد ودهش، بخشش / گشاده: باز / نابسته: باز / در احسان: تشبیه رسا یا فشرده.

بازگردانی: خداوند احسان و بخشش فراوانی دارد و به هر کس آن چه را شایسته اش است می‌دهد
◀️قلمرو زبانی
در و گشودن تناسب
داده است و گشاده است ماضی نقلی
در نابسته‌ی احسان: یک ترکیب وصفی و یک ترکیب اضافی دارد.
نابسته صفت مشتق(وندی)
بیت، سه جمله است. (مصراع اول یک جمله‌ی ساده و مصراع دوم یک جمله‌ی مرکب یا غیر ساده است.)
مصراع اول: جمله‌ی سه‌جزئی با مفعول و نهاد آن خداوند است.

✅قلمرو ادبی:
درِ احسان: اضافه‌ی استعاری (عده‌ای از دبیران بر اضافه‌ی تشبیهی بودن آن معتقدند)
واج آرایی س
✴️قلمرو فکری:
بیت سوم: خداوند در احسان و بخشندگی‌اش را به روی همه‌ی انسان‌ها باز کرده و به هرکس  آن چیز را که لازم و شایسته‌ی او  بوده بخشیده است‌.(احسان و بخشش همیشگی خداوند                                                                     v    

                  v   به ترتیــبی نهــــاده وضع عــــالم                      که نی یک موی باشد بیش ونی کم   4

عالم: جهان، نهادن: گذاشتن(بن ماضی: نهاد، بن مضارع: نه)/ نی: نه / نی یک موی باشد بیش ونی کم: کنایه از اینکه همه چیز در جای خودش قرار دارد / بیش، کم: تضاد

بازگردانی: خداوند جهان را بر شالوده حکمتی آفریده که همه چیز در جای خود نهاده شده؛ نه چیزی زیاد است و نه کم
◀️قلمروی زبانی:
بیش و کم رابطه‌ی تضاد دارند.
مصرع دوم حذف فعل «باشد» به قرینه‌ی لفظی
«نی» (نه) حرف پیوند هم‌پایه‌ساز؛ یعنی:
نه یک مو بیش و نه یک مو کم است.
نهاده (است) ماضی نقلی معلوم
[خداوند] وضع عالم را به‌ترتیبی نهاده‌است که نه یک مو بیش است و نه یک مو کم است. (سه جمله و یک جمله‌ی مرکب) 
✅قلمرو ادبی:
بیش و کم تضاد
یک موی: کنایه از چیز خیلی اندک و ناچیز
✴️قلمرو فکری:
خداوند جهان را طوری آفریده است که همه چیز در جا و اندازه‌ی خود است و هیچ چیز کم و زیاد آفریده نشده‌است.(نظام جهان نظام احسن است و جهان مجموعه‌ای منظم است؛ دقت و نظم در خلقت هستی)
ارتباط مفهومی دارد با بیت:

اگر یک ذره را برگیری از جای
خلل یابد همه عالم سراپای
"گلشن راز شبستری".

                   v   اگــــر لطفش قـــرین حال گــردد                         همـــه ادبارهـــــــا اقبال گـــــردد  5

لطف: مهر و نیکویی / قرین: همراه / ادبار: بدبختی / اقبال: نیک بختی / اقبال، ادبار: تضاد /

بازگردانی: اگر لطف و محبت خدا همراه انسان گردد، همه بدبختی های ما به خوشبختی بدل می‌شود
◀️قلمرو زبانی:
ادبار و اقبال رابطه‌ی تضاد دارند.
بیت دو جمله‌ی اسنادی و یک جمله‌ی غیر‌ساده (مرکب) است.
✅قلمرو ادبی:
ادبار و اقبال، تضاد دارند.
✴️قلمرو فکری:
اگر لطف خداوند شامل حال کسی گردد، همه‌ی سختی‌ها و بدبختی‌ها به خوشبختی تبدیل می‌شود.
ارتباط مفهومی با مصرع «مقبل آن کز خدای گیرد پشت» نظامی

                    v   وگــر توفیق او یک سـو نهد پای                       نه از تدبیر کـــــار آید نه از رای  6

توفیق: سازگار گردانیدن / پای یک سـو نهادن: کنایه از کنار کشیدن / تدبیر: اندیشه، چاره گری / رای: نظر / پای، رای: جناس ناهمسان.

بازگردانی: اگر لطف و یاری خداوند همراه انسان نباشد، هیچ چاره گری و نظری کارساز نیست و به کار نمی‌آید
◀️قلمرو زبانی:
حذف فعل «آید» به قرینه‌ی لفظی در مصرع دوم.
بیت، سه جمله و یک جمله‌ی مرکب (غیرساده) است.
تدبیر و رای تناسب
✅قلمرو ادبی:
پای نهادن توفیق: تشخیص
پای یکسو نهادن: کنایه از همراه نبودن و کنارگذاشتن
پای و رای: جناس
رای و تدبیر: مراعات نظیر
✴️قلمرو فکری:
اگر لطف خداوند شامل حال بنده‌اش نشود دیگر از دست  اندیشه و عقل، کاری برنمی‌آید و انسان از انجام هرکار ی عاجز می‌شود (غلبه و اراده‌ی خداوند و عجز انسان)

                    v   خـــرد را گــــر نبخشد روشنایی                        بمــــاند تا ابد در تیــره رایــــــی   7

تیره رایی: بداندیشی، ناراستی / تیره، روشنایی: تضاد.

بازگردانی: اگر خدا انسان را آگاه نکند(راه درست را به او نشان ندهد)، انسان تا ابد در نادانی و گمراهی به سر خواهد برد
◀️قلمرو زبانی:
تیره‌رایی: مشتق-مرکب ( وندی مرکب )
روشنایی: مشتق (غیرساده‌ی وندی)
روشنایی: مفعول
را حرف اضافه: به خرد
بماند مضارع اخباری: می‌ماند
بیت دو جمله و یک جمله‌ی مستقل مرکب (غیرساده)است.
✅قلمرو ادبی:
تلمیح به آیه‌ی «یخرجونهم من النور الی الظلمات ...»
روشنایی خرد و تیره رایی تضاد
تیره‌رایی کنایه از گمراهی
✴️قلمرو فکری:
اگر خداوند راه عقل را روشن نکند و دانش و آگاهی ندهد و راه درست را نشان ندهد تا همیشه عقل، در نادانی و جهل به سرمی‌برد

                   v   کــمال عقــل آن باشد در این راه                        که گـــوید نیستم از هــــیچ آگـــاه   8

بازگردانی: در راه شناخت خداوند بهترین و کامل ترین شیوع خرد آن است که به ناآگاهی و نادانی خود اعتراف کنی◀️قلمرو زبانی:
گوید: مضارع التزامی (بگوید)
عقل و آگاهی تناسب
هر دو مصراع به شیوه‌ی بلاغی است.
نقش کمال عقل نهاد و آن مسند است.
کمال عقل ترکیب اضافی است.

✅قلمرو ادبی:
عقل بگوید آگاه نیستم تشخیص
کمال عقل در این است که بگوید آگاه نیستم: متناقض نما یا پارادوکس دارد.
این راه: استعاره از درک حقیقت الهی

✴️قلمرو فکری:
زمانی عقل انسان در این راه (شناخت حقیقت الهی) به کمال می‌رسد که اقرار به ناآگاهی خود کند. مفهوم: اقرار به ناتوانی عقل در درک حقایق،

اینم شعر به طور کامل

به نام چاشنی بخش زبانها                    حلاوت سنج معنی در بیانها

شکرپاش زبانهای شکر ریز                 به شیرین نکته‌های حالت انگیز

به شهدی داده خوبان را شکر خند          که دل با دل تواند داد پیوند

نهاد از آتشی بر عاشقان داغ              که داغ او زند سد طعنه بر باغ

یکی را ساخت شیرین کار و طناز        که شیرین تو شیرین ناز کن ناز

یکی را تیشه‌ای بر سر فرستاد       که جان می‌کن که فرهادی تو فرهاد

یکی را کرد مجنون مشوش       به لیلی داد زنجیرش که می‌کش            

به هر ناچیز چیزی او دهد او          عزیزان را عزیزی او دهد او

مبادا آنکه او کس را کند خوار          که خوار او شدن کاریست دشوار 

گرت عزت دهد رو ناز می‌کن         و گرنه چشم حسرت باز می‌کن

 چو خواهد کس به سختی شب کند روز       ازو راحت رمد چون آهو از یوز

وگر خواهد که با راحت فتد کار             نهد پا بر سر تخت از سردار

بلند آن سر که او خواهد بلندش             نژند آن دل که او خواهد نژندش

به سنگی بخشد آنسان اعتباری         که بر تاجش نشاند تاجداری     

به خاک تیره‌ای بخشد عطایش          چنان قدری که گردد دیده جایش

ز گل تا سنگ وز گل گیر تا خار               ازو هر چیز با خاصیتی یار

به آن خاری که در صحرا فتاده              دوای درد بیماری نهاده

نروید از زمین شاخ گیایی                 که ننوشته‌ست بر برگش دوایی

در نابسته احسان گشاده‌ست                  به هر کس آنچه می‌بایست داده‌ست 

ضروریات هر کس از کم وبیش            مهیا کرده و بنهاده‌اش پیش

به ترتیبی نهاده وضع عالم            که نی یک موی باشد بیش و نی کم

تمنا بخش هر سرکش هواییست            جرس جنبان هر دلکش نواییست

چراغ افروز ناز جان گدازان               نیازآموز طور عشق بازان

کلید قفل و بند آرزوها              نهایت بین راه جستجوها

اگر لطفش قرین حال گردد         همه ادبارها اقبال گردد

وگر توفیق او یک سو نهد پای      نه از تدبیر کار آید نه از رای

در آن موقف که لطفش روی پیچ است          همه تدبیرها هیچ است، هیچ است

خرد را گر نبخشد روشنایی               بماند تا ابد در تیره رایی

کمال عقل آن باشد در این راه             که گوید نیستم از هیچ آگاه    

kelas-majazi.blogfa.com

هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...