جواب نگارش پنجم درس چنار و کدوبن
۱) بیت هایی را که واژههای زیر در آنها به کار رفته است، از متن درس پیدا کنید و بنویسید.
مهرگان ، کاهلی ، زیادت
پاسخ: فردا که بر من و تو وزد باد مهرگان / آن که شود پدید، که نامرد و مرد کیست
خندید از او کدو، که من از تو، به بیست روز / برتر شدم، بگو تو که این کاهلی ز چیست؟
پرسید از چنار که تو چند ساله ای؟ / گفتا دویست باشد و اکنون زیادتی است.
۲) در جدول زیر، شش کلمه از فصلی که خواندید، پنهان شده است. آنها را رنگ کنید و زیر جدول بنویسید.
پاسخ: طاقت – غمگین – شجاعت – دلگشا – معجزه – نگذرد (در تصویر زیر این کلمات را نشان داده ایم)
۳) مانند نمونه، کامل کنید.
پاسخ: خاربُن یعنی ریشه یا بوتهی خار
ناربُن یعنی درخت انار
خیاربُن یعنی بوتهی خیار
پاسخ تمرین درک متن صفحه 29 درس پنجم نگارش پنجم
متن زیر را بخوانید و با توجه به واژه های مشخص شده، به سؤالات پاسخ دهید.
پرنده ای کوچک در صحرایی زندگی می کرد و چند روز بود که هیچ غذایی به دست نیاورده بود. یک روز برای یافتن غذا به کنار جویباری رفت و چون صیادی در کمین نشست. ناگهان یک ماهی از مقابل او گذشت. پرنده فوراً برجست و او را گرفت.
ماهی زبان به التماس گشود و گفت: »ای پرندهی مهربان! با خوردن ماهی کوچکی مثل من سیر نخواهی شد، ولی اگر حرف های مرا با دقت گوش کنی و مرا آزاد نمای، به تو قول میدهم که هر روز دو ماهی بسیار بزرگ را با خود همراه کنم و از همین محل عبور دهم تا آنها را بگیری و با خیال راحت میل کنی و اگر به قول من اطمینان نداری، مرا به هرچه خواهی ِ سوگند ده که به آنچه گفتم، عمل نمایم».
پرنده گفت: «بگو به خدا»
اما منقار از هم باز کردن همان و ماهی در آب افتادن همان!!
۱) کلمه «او» به چه کسی یا چه چیزی اشاره می کند؟
پاسخ: ماهی
۲) کلمه «تو» به چه کسی یا چه چیزی اشاره می کند؟
پاسخ: پرنده
۳) کلمه «همین» به چه کسی یا چه چیزی اشاره می کند؟
پاسخ: جویبار
۴) کلمه «آنها» به چه کسی یا چه چیزی اشاره می کند؟
پاسخ: دو ماهی بسیار بزرگ
۵) یک نشانه ربط در متن پیدا کنید و جمله هایی را که این کلمه به هم ربط داده است، در جدول زیر بنویسید.
جمله اول | نشانه ربط | جمله دوم |
---|---|---|
پرنده فورا برجست | و | او را گرفت |
با خوردن ماهی کوچکی مثل من سیر نخواهی شد | ولی | اگر حرف های مرا با دقت گوش کنی … |
همچنین بخوانید: معنی لغات درس پنجم فارسی پنجم
جواب نگارش صفحه 30 درس پنجم نگارش پنجم
قصه شعر «چنار و کدوبن» را به نثر ساده بنویسید.
پاسخ: بوتهی کدو تنبل در کنار درخت چنار بسیار قدیمی که سال ها در اینجا زندگی می کرد و بسیار بلند بود، رشد کرد. بوته کدو تنبل در طول بیست روز به قدری رسید که خود را کاملاً دور درخت چنار پیچید و به آخرین برگ او در بالای درخت رسید. بوته کدو تنبل وقتی خود را بالای درخت چنار دید و به چنار نگاه کرد، مغرور شد و به خود افتخار کرد. از چنار پرسید: چند سالت است؟ چنار پاسخ داد: بیش از دویست سال.
کدو تنبل به او خندید و با لحنی تمسخر آمیز گفت: من در طول بیست روز از شما بلندتر شدم. تو چقدر تنبل هستی. چنار به او گفت: ای کدو، امروز روز قضاوت برای اثبات برتری نیست. فردا، وقتی باد پاییزی روی من و شما می وزد، آن وقت مشخص می شود که کدام یک از ما بهتر است. اما کندو تنبل باز هم می خندید.
پاییز از راه رسید و بادهای بسیار شدیدی می وزید. باد کدو تنبل را آنقدر دور کرد که هر چقدر هم سعی کرد خودش را کنار درخت چنار جای دهد، نتوانست. باد او را با خود برد و درخت چنار به دلیل استقامت زیاد سر جای خود ماند.
جواب هنر و سرگرمی و جمع بندی آموخته ها صفحه 31 و 32 درس 5 نگارش پنجم
۱) از روی سرمشق زیر، خوش خط و زیبا بنویسید. (برعهده دانش آموز)
۲) از بین موضوع های زیر، یکی را به دلخواه انتخاب کنید و یک گفتگوی کوتاه دو نفره درباره آن بنویسید. (مسافرت / خرید)
پاسخ گفتگوی کوتاه دونفره درباره ی مسافرت : من با خانواده ام در سفر بودم که با دوست دوران کودکی ام ملاقات کردم، او را در آغوش گرفتم و روبوسی کردم. بعد شروع کردیم به حرف زدن. به او گفتم: حالا چه می کنی؟ او گفت: من در پتروشیمی تهران به عنوان مهندس نفت مشغول به کار هستم و از من پرسید حالت چطور است؟ گفتم: من نیز در شرکت برق به عنوان مهندس برق کار می کنم.
گفتم: ازدواج کردی؟ گفت: بله، و من دو فرزند دارم. او همین سوال را از من پرسید. من هم گفتم دو سال است که ازدواج کرده ام اما هنوز بچه دار نشده ام. سپس از او دعوت کردم که به خانه ما در شهر ما بیاید و ما با او و خانواده به رستورانی رفتیم و ناهار خوردیم. بعد از ناهار با او خداحافظی کردم.
پاسخ گفتگوی کوتاه دونفره درباره ی خرید : یک روز برای خرید رفتم و یکی از همکلاسی هایم را دیدم. سلام کردم و او هم سلام کرد. و با او خداحافظی کردم و رفتم، یک دفعه دیدم پسر بچه ای گریه می کند و می گوید: مامان من یک ماشین می خواهم. و مادرش گفت: نه، من پول زیادی ندارم. من گفتم: “آقا پسر ، به حرف های مادرت گوش کن تا تو تبدیل به یک پسر بزرگ و توانا شوی. و همیشه سرت را بالا نگه دار عزیزم، و او به حرف من گوش داد، و مادرش گفت:” آفرین به تو دختر خوب و مهربان، “و من گفتم ،”متشکرم ، خانم عزیز. “.
۳) با توجه به جدول واژه ها و نمادها، نخست متن زیر را بخوانید و سپس آن را بازنویسی کنید.
پاسخ: عطر دل انگیزی فضا را پُر کرده بود. پرندگان بر شاخه های درخت دانایی نشسته بودند و آواز می خواندند و درخت کهنسال مانند همیشه صبور و آرام ایستاده بود. شور و هیجان وصف نشدنی جنگل را فرا گرفته بود. اندک اندک همهی جانوران گرد درخت جمع شدند. آنها برای گرفتن پاسخ سؤال های خود لحظه شماری می کردند. سرانچام زمان موعد فرا رسید. درخت که سال های زیادی از عمر خود را سپری کرده بود، با علاقه و اشتیاق به تک تک سؤال ها پاسخ می داد. جوانهی کوچک که با دقّت همه چیز را می دید، در دل خود دانایی و هوشیاری درخت را تحسین می کرد و آرزوی درخت شدن را در سر می پروراند.