بازنویسی مثل نویسی مثل نویسی بادآورده را باد می برد پایه دهم صفحه ی ۳۹
ساده نویسی مثل نویسی بادآورده را باد می برد
در روزگاران قدیم در گوشه ایی از این دنیا در شهری شلوغ و پر رفت و آمد جوانی در حال گذر از کوچه ها بود و از روی بیکاری سنگی کوچکی را با پای خود به بازی گرفته بود . چنان که می رفت ناگهان اسکناس پولی را باد به صورت آن جوان مانند شلاقی فرود آورد. پسرک که از درد صورتش را گرفته بود و چشمانش را از درد بسته بود ابتدا متوجه ی پول نشد اما هم اینکه چشمان خود را باز کرد متوجه ی پول شد . بسیار هیجان زده شد و زود پول را برداشت و از آنجا دور شد و بابت پولی که باد برایش هدیه آورده بود زیر لب شکر می گفت و با خود می گفت که امروز روز شانس او است و امروز را می تواند با این پول به خوش گذرانی بپردازد در حالی که با پول در دستش بازی می کرد به سمت بازار شهر رفت تا آنجا برای خود خرید کند و به نوبه ی خودش وسایل خوشگذرانی خود را فراهم کند به مقصد خود رسید و وسایل مورد نیازش را برداشت و پول خود را روی پیشخوان مغازه گذاشت اما هم اینکه فروشنده قصد داشت پول را بردارد باد دوباره وزید و پول را با خود برد و پسرک ماند و پول بر باد رفت و با خود گفت پولی را که باد بیاورد باد نیز می برد و آنجا بود که به فکر کار افتاد تا پولی را که به دست می آورد حاصل تلاش و دسترنج خودش باشد زیرا که همیشه گفته اند مال حلال باز می گردد، اما پولی را که به آسانی به دست بیاوریم به همان آسانی از دست می دهیم.
نتیجه گیری باید زحمت کشید و حاصل تلاش خود را گرفت. زیرا در غیر این صورت نه آن پول برایمان ارزش دارد و نه خرج کردن آن. اما پولی که با زحمت به دست آورده شود را قدر می دانیم و با فکر و احتیاط خرج می کنیم.