جواب درس ۷ نگارش هفتم
🔶 ابتدا موضوعی برای متن زیر تعیین کنید، سپس برای هر بخش، پرسش هایی مناسب، طرح کنید.
موضوع: زندگینامه سهراب سپهری
پرسش ها: ۱-سهراب سپهری کی و کجا به دنیا آمده است؟
۲- تحصیلات ابتدایی و دانشگاهی او در کجا و چگونه بوده است؟
۳- علایق وی چه بوده و آثار وی دارای چه ویژگی هایی است؟
۵-شعر های او چه ویژگی هایی داشت؟
۴- در چه تاریخی از دنیا رفت و محل آرامگاه او کجاست؟
جواب صفحه 83 درس هفتم نگارش هفتم
🔶 🔶 زندگی نامه یکی از بزرگان محل زندگیات را با طرح سوال های مناسب بنویسید.
زندگی نامه ابوالقاسم فردوسی
ابوالقاسم
فردوسی متولد 319 خورشیدی در خراسان، شاعر بود ؛ نام کاملش ابوالقاسم حسن
منصور بن محمد بن اسحاق شرفشاه بوده و در روستای باژ از توابغ بلوک طابران
طوس در دوران سلطنت سامانیان متولد شده است .
مقدمات کمال و تحصیل را نزد پدر و در مکتب خانه های باژ و طوس فرا گرفت،
سپس برای ادامه تحصیلاتش به مدرسه در طوس رفت و از همان دوران به خواندن
داستان های تاریخی علاقمند شد
فردوسی در سفری که به همراه دوست خود دقیقی به کشمهین (یکی از روستاهای طوس) داشت، عاشق دختری به نام رودابه می شود
فردوسی سال 349 در 30 سالگی شروع به سرودن شاهنامه بر پایه شاهنامه منصوری کرد،
به مرور زمان و بعد از مرگ ابومنصور محمد بن عبدالرزاق حامی مالی شاهنامه،
فردوسی دچار فقر شد تا اینکه به سفارش نزدیکانش برای کمک مالی تصمیم گرفت
شاهنامه را به سلطان محمود پیشکش کند
🔹 ابوالقاسم فردوسی در چه تاریخی و کجا به دنیا آمد؟
🔹 تحصیلات ابوالقاسم فردوسی چگونه بود.
🔹 ابوالقاسم فردوسی نوشتن شاهنامه را از چه سنی آغاز کرد؟
🔹 چرا ابوالقاسم فردوسی تصمیم گرفت شاهنامه را به سلطان محمود پیشکش کند؟
صفحه ۸۲ و ۸۳ درس ۷ نگارش هفتم از همگام درس
جواب صفحه 84 درس هفتم نگارش هفتم
🔶🔶🔶 هر گروه، یکی از نوشته های گروه دیگر را انتخاب کند و بر اساس معیارهای زیر، آن را بررسی و نقد کند.
پیشنویس دارد. غلط های املای ندارد، علایم نگارشی و حاشیه گذاری رعایت شده است. طبقه بندی ذهنی و نوشته رعایت شده (آغاز، میانه و پایان دارد). طرح نوشته با پرسش های مناسب صورت گرفته است. خوانش به صورت شیوا و درست انجام شده است.
جواب درست نویسی صفحه 85 درس هفتم نگارش هفتم
🔶 جمله های زیر را ویرایش کنید:
🔹الف) سوار از راه رسید، سواره بر اسب؛ او پیاده بود و ما سواره.
سوار از راه رسید، سوار بر اسب؛ او پیاده بود و ما سواره.
🔹ب) کار جوهر انسان است. کاره من خواندن و نوشت است؛ من همه کاره نیستم.
کار جوهر انسان است. کار من خواندن و نوشت است؛ من همه کاره نیستم.
جواب تصویر نویسی صفحه 86 نگارش هفتم
تصویری را در ذهن خود ایجاد کنید، قدرت تخیّل خود بهره بگیرید و به جزئیات آن بیفزایید. هر وقت تصویر ذهنی شما کامل شد؛ نوشتن را آغاز کنید؛ جزئیات را به گونه ای بنویسید که با خواندن آن تصویر ذهنی شما نشان داده شود. (برای این بخش 3 متن آماده کرده ایم )
موضوع : شهر شلوغ
ترافیک بسیار شدید، صدای سرسامآور و متعدد بوق ماشین ها، هوای آلوده،
جمعیت زیاد مردم در خیابانها و همه و همهی این تصاویر که نشانگر یک شهر
بزرگ و پرجمعیت است. شهری پر از مردمانی که هیچکدام یکدیگر را نمیشناسند
اما در کنار هم و در زیر سقف یک اسمان نفس میکشند. یکی خندان و شاد، یکی
غمگین و ناراحت، یکی عصبانی و مضطرب و دیگری آرام و خون سرد. چقدر عجیب،
چقدر اینجا پر از حسهای متفاوت است؛ و سؤال این است که حال من در این بین
چطور است؟ من کاملاً بی حس هستم، حس بی طرف بودن و به شکلی بی احساس بودن
دارم. چیزی که قابلدرک نیست و بافکر کردن به این حس انسان از درون منجمد و
سرد و یخی و سنگی میشود. احساسی مانند معلق بودن در فضا. چقدر ناراحت
کننده است که من فقط با دیدن یک عکس از یک شهر بزرگ و بی احساس اینقدر
انرژی منفی دریافت کردم.
موضوع : صدای جنگل زیبا
در جنگلی سبز با درختانی زیبا قدم میزنم به هر سمتی که نگاه میکنم پر از
درختان صنوبر و کاج است پرندههای خوشصدای آوازخوان با صدای دلنشین شان
گوشهایم را نوازش می دهند از دور پروانه های رنگارنگ را می بینم به سمتشان
می دوم یکی از آنها نظرم را جلب می کند دنبالش میروم تا در دستانم اسیرش
کنم از اینسو به آنسو مرا نیز با خود می کشاند و سرانجام به اوج می رود و
از دیدن پنهان می گردد به اطراف نگاه می کنم باورم نمیشد آن پروانه کوچک
زیبا مرا تا دریا کشانده بود نسیمی ملایم موهایم را به بازی گرفته بود به
آسمان نگاه کردم خورشید در حال غروب بود. آسمان که حالا رنگ سرخی به خود
گرفته بود با آبی دریا تضاد زیبایی ایجاد کرده بود. روی ماسه های سرد ساحل
نشستم و به نقاشی خیره کننده خداوند خیره شدم و به بزرگی و عظمت خدای متعال
پی بردم.
موضوع : سفر به طبیعت
وای تصورش راهم نمیکردم که به سفری بروم که پر از سرسبزی باشد حتی درختان
هم با من صحبت می کردند و رودخانه با شرشرش آهنگ بسیار گوشنوازی ساخته بود
خانه من در لابهلای کوهها بود وقتی به بیرون میرفتم گنجشکان روسری به
رنگ آفتاب به سرم میانداختند و وقتی وارد جنگل می شدم نسیم ملایمی صورتم
را نوازش میکرد جنگل در تابستان طلایی می شد دلیل او خورشید بود که مثل
تشت طلا بر زمین می تابید