یکی از شادترین اتفاقات زندگی خودتان را بنویسید
انشا در مورد یکی از شادترین اتفاقات زندگی من
زندگی روزهای متفاوت زیادی دارد و هر روز آن، میتواند بهترین روز باشد اگر خود ما بخواهیم! اما مسلما وقتی هر شخصی به گذشته ی خود نگاه کند روزهای بد و خاطرات تلخ زیادی نیز در آن خواهد دید. میزان اتفاقات خوب و تلخ در زندگی هر شخصی، متفاوت است.
ما وقتی به دنیا می آییم و شانس زندگی کردن در این جهان را داریم، خود میتواند اتفاق خوبی باشد. وقتی از یک تصادف جان سالم به در میبریم، وقتی سقفی بالای سر خود داریم، وقتی میتوانیم تحصیل کنیم و… همه اتفاقات زیبایی هستند. حال اگر بخواهیم به دنیا آمدن خواهر/برادر یا برادرزاده و… را به اینها اضافه کنیم، آشنایی با دوستان و افراد جدید و هزاران هزار اتفاق دیگر، واقعا انتخاب سخت میشود. من ترجیح میدهم به جای اینکه یک اتفاق را بهترین در زندگی خود بدانم، زندگی ام را مجموعه ای از اتفاقات خوب بدانم و از تمامی روزهایم لذت ببرم.
انشا در مورد یکی از شادترین اتفاقات زندگی من (انشا دوم)
یکی از بهترین روزهای زندگی من، روز تولدم است و میخواهم همه چیز درباره حس و حال روز تولدم را با شما درمیان بگذارم هترین خاطرات عمرم به روز تولد مربوط می شود ر این روز اعضای خانواده ام، دوستانم، آشنایان و فامیل ها به من تبریک می گویند. واقعا چه حس خوبی است وقتی که میبینی برای دیگران چقدر ارزش داری. وقتی میبینی دیگران به فکر تو هستند و برای خوش حالی تو هرکاری انجام می دهند.
از صبح که بیدار می شوم مدام پیام های تبریک را نگاه می کنم و جواب تبریک ها را میدهم. همه درحال تدارک برای تولد هستند. برادرم بادکنک ها را باد می کند. مادرم درحال پختن کیک است. خواهرم مشغول تزیین کردن خانه است و مدام از این طرف به آن طرف می رود. پدرم هم در حال جابه جا کردن وسایل منزل و آماده کرده آن برای مهمانی است. مراسم تولد که آغاز می شود، با ورود مهمان ها خوشحالی خاصی در من به وجود می آید .
واقعا که روز مهمی است وقتی همه دور یکدیگر جمع می شوند تا زمینی شدن تو را تبریک بگویند و جشن بگیرند. کادوهای جورواجور، انواع خوراکی ها، تنقلات، میوه ها و … بر روی میز بسیار دیدنی است. هنگام فوت کردن شمع تولد چشمانم را میبندم و برای خودم و دیگر اعضای خانواده ام آرزو می کنم.
انشا در مورد یکی از شادترین اتفاقات زندگی من (انشا سوم)
عید فطر سال ۹۶ ، بعد از یک ماه روزه داری همراه خانواده در سفری زیارتی به مشهد مقدس رفتم . این رویای زیبای من است که هر لحظه میتوانم به شهر بازی ذهنم پربکشم و این رویا چقدر زیبا در مینیاتور ذهنم نقش بسته.
می خواهم با قلم زمان آن را بهترین تابلوی زندگی ام کنم واین رویا همان خاطرات سفرم است و من خالق بی همتای آنم، آنقدر بی همتا که فلک و چشم انداز هایش به حیرت بیفتند وچرخش آن برای ثانیه ای از کار بیفتد.
به راستی که خداوند آبی تر از آبی آسمان است. همان کسی که آتش عشقش را درقلب آدمیان شعله ور کرد، تاشاید انسان ها برای خاموشی این آتش آبی از جنس رازونیاز را روی آن بپاشند.
چندیست که روحم سکوت می طلبد، سکوتی پر از آرامش. چندیست که آتش عشق او دروپیکر قلبم را خاکستر کرده است. چندیست که دستانش بی قراری هایم را در آغوش نکشیده ومن درپی آرامش عازم سفری شده ام که مرا از زمستانی که برای خود ساخته ام می رهاند.
صدای قدم های خسته ی زمان گویای تاریکی هواست ومن شاهد تن خسته ی تاریکی ای هستم که بال های خویش را نه تنها برچهره ی دلنواز آسمان بلکه به تمامی زمین گشوده است.
گویا تمامی طبیعت زندانی قفس تنگ تاریکی شده است و مهرسکوت برلبان آنها سخن از اسارتشان میگوید.
اما تنها چیزی که زیبایی بی نظیرش را به نمایش گذاشته است مرواریدیست که سفیدی اش چشم را نوازش میدهد، گویا ماه در گلوی تاریکی آسمان گیر کرده است همچو ما انسان ها که گاهی در گلوی زندگی گیر میکنیم و همین مانع سخن گفتنمان میشود واعتراف میکنیم که کم آورده ایم. همانگاه یادمان می افتد که خداوند نظاره گر ماست و آن زمان است که نوری عظیم در قلبمان می تابد.
هنگامی که وارد صحن حرم شدیم این موجی از گرما و آرامش بود که روح مارا نوازش کرد و به اعماق آن تزریق شد. می ایستم وبه امام سلام میدهم ، انگار که اشکانم بازی کودکانه شان را از سر گرفته اند.
این چه حال و هوایی است که حالم را دگرگون میکند.
به اطرافم که می نگرم سیلی از مردم را می بینم که بی تابانه با خالق خود مشغول رازو نیاز هستند. اینجاست که یخ گناهان آب می شود ونهال پاکی در آغوش خاک قلب می روید. اینجاست که طلسم دیدگان شکسته میشود و قطره های اشک سعی در پاره کردن زنجیر گناهان دارند.
در این اندیشه ام که ای کاش تمام ثانیه ها و لحظه های زندگی انسان مانند همین لحظاتی که در مکان های معنوی قرار دارد، لبریز از طهارت وطمانینه باشد.به امید آنکه روح او به تسلا برسد.
انشا در مورد یکی از شادترین اتفاقات زندگی من(انشا چهارم)
شادی، کلمه ای که وقتی می شنویم هم حس خوبی در درونمان حس میکنیم. و اتفاق گلمه ای که هم حس خوب میدهد و هم دلشوره ای خاص چون اتفاق هرچه میتواند باشد از بدنیا امدن یک کودک و حل شدن مشکلات تا تصادف و یا مرگ. حال شادترین اتفاق زندگی چه می تواند باشد ؟
شادی های کوچک مثل وقت هایی که کنار دوستانت هستی یا شب های یلدا و نوروز کنار خانواده و یا خریدن وسیله ای نو اما شادی بزرگ مثل داشتن خواهر و یا برادری و یا اتفاقات مهم و بزرگ در زندگی خودمان ویا اطرافیانمان. مثلا زمانیکه امتحان های پایانی را میدهیم و در اینده به ان چیزی که میخواهیم میرسیم و هزار اتفاق گوناگون دیگر که میتواند شادت کنند. پس به نظر من یک اتفاق تنها نیست که بتواند شادت کند بلکه هر لحظه چیزی میتواند خوشحالت کند. و الهی که برای همه مان شادترین اتفاق ها روزی هزار بار اتفاق بیفتد و یک اتفاق تلخ و غمناک نصیبمان نشود و همیشه ی همیشه دلمان شاد و لبمان خندان باشد.