معنی کلمات فارسی ششم درس پنجم
معنی کلمات درس پنجم فارسی ششم
هفتخان: نام هفت مرحله از جنگ های رستم
رخش: اسم اسب رستم؛ در لغت به معنی رنگ سرخ و سفید مخلوط شده است.
مرحله: فاصلهی بین دو منزل که مسافر طی میکرده است، قسمت
زابلستان: نام شهری در استان سیستان و بلوچستان
اهریمن: شیطان و ابلیس
قوی پنجه: زورمند، توانا
کیکاووس: پادشاه نادان و بیارادهی ایرانی
سخت: پُر از رنج و زحمت
دیوان: جمع دیو، موجودات خیالی و ترسناک
تیمار کردن: مراقبت کردن، خدمت کردن، رسیدگی به آب و خوراک حیوان. رهایی: آزادی
نخجیر: شکار، حیوانی را که شکار کنند.
بند: طناب، ریسمان، اسارت
فرجام: پایان، آخرکار، عاقبت کار
اژدها: جانور افسانهای بزرگ به شکل سوسمار که اغلب دو سر دارد.
دیده: چشم
پیکار: جنگ
پرخاش: جنگ و ستیزه جویی، دُرشتی
نبرد: جنگ
سُم: قسمت انتهایی انگشتان حیوانات که مثل کفش برای آنهاست.
چاک چاک: پاره پاره
آذر گُشسب: آتش تند و تیز، در شاهنامه کنایه از هرچیز مورد نیایش آمده و نیز اسم یکی از پهلوانان است.
سهمگین: خوفناک، ترسآور، ترسناک
یال: موهای بلند پشت گردن اسب
بَر: سینه، تن
دلیر: شجاع، در اینجا همان رستم است.
بدینسان: به اینگونه
دیو سپید: در خان هفتم که رستم و اولاد به »هفت کوه« محلّ زندگی دیو رسیدند، رستم دست و پای اولاد دیو را بست و سپس به غار حمله کرد و دیو سپید را از پا درآورد.
قصد: خواست و اراده برای انجام کاری
ز بهر: به خاطر حیله: مکر و فریب
نیایش: راز و نیاز کردن با خداوند
چیره: غالب: پیروز (چیرگی: پیروزی)
داور: انصاف دهنده، خدای تعالی
خم: در این درس به معنی حلقهی طناب
دادگر: کسی که با عدالت رفتار میکند.
کمند: طناب، بند، ریسمان
گُردی: پهلوانی، دلیری
بیم: ترس
اُولاد: نام دیوی است که در خان پنجم، رستم با وی و سپاهیانش مواجه میشود و آنها را تا رو مار میکند.
دستگاه: شکوه، قدرت، عظمت
ارژنگ دیو: نام یکی از سرداران دیو سپید است.
ششمین خان رستم، جنگ با ارژنگ دیو است.
* میگویند «از هفت خان رستم» گذشته است.
معنی: به کنایه: توانسته است، مراحل دشواری را پشت سر بگذارد و به موفقیّت برسد.
* دیوها را از پای درمیآورد.
معنی: به کنایه: دیوها را نابود میکرد.
* رخش به تنگ میآید.
معنی: به کنایه: رخش، خسته میشود
1-خروشید و جوشید و برکند خاک *** زسمش زمین شد همه ، چاک چاک
معنی: رخش شیهه کشیدو جست وخیزکنان از شدت خشم با ضربه های سمش زمین را پاره پاره کرد
خروشید: فریاد زد جوشید: عصبانی شد برکند: جدا کرد سهمگین : ترسناک
2-بزد تیغ و بنداخت ازبر، سرش *** فرو ریخت چون رود، خون از برش
معنی: با ضربه ی شمشیر سراورا از بدن جدا کرد و خون مانند رود از تن او جاری شد .
بر : تن ، بدن تیغ : شمشیر نیرنگ : فریب ، حیله چیرگی : پیروز شدن
3- بینداخت چون باد خم کمند *** سر جادو آورد ناگه به بند
معنی: کمند را به سرعت به سمت جادوگر پرتاب نمود و او را اسیر کرد .
کمند : ریسمان محکم به بند آوردن : کنایه از اسیر کردن.
4-میانش به خنجر به دو نیم کرد *** دل جادوان زوپر از بیم کرد
معنی: رستم با خنجر جادوگر را نصف کرد وبا این کار باعث ایجاد ترس و وحشت در جادو گران شد .
میان : کمر خنجر: شمشیر کوچک زو : مخفّف از او بیم : ترس
5-چورستم بدیدش برانگیخت اسب *** بدوتاخت مانند آذرگشسب
معنی: وقتی رستم اورادید،اسبش را به حرکت درآورد و با سرعت زیاد مانند آتش جهنده به سوی اوحرکت کرد.
آذرگشسب: آتش تند و سریع ، آتش جهنده چو : وقتی که ،زمانی که
6-سروگوش بگرفت و یالش دلیر *** سر از تن بکندش به کردار شیر
معنی: رستم شجاعانه سرو گوش و یال ارژنگ دیو را گرفت و مانند شیر ، سر از تنش جدا کرد .
یال : موهای بلند پشت گردن اسب به کردار :مانند دلیر: شجاع
7-ز بهر نیایش سروتن بشست *** یکی پاک جای پرستش بجست
زبهر: برای نیایش : دعا ، عبادت بجست : جست و جو کرد پرستش : عبادت
معنی: برای عبادت خداوند سر و تن خود را شست و جای پاکی برای راز و نیاز جستجو کرد
8-از آن پس نهاداز برخاک ، سر *** چنین گفت : کای داور دادگر
معنی: پس سر را بر خاک گذاشت و گفت ای پروردگار عادل !
کای : مخفّف که ای داور : قاضی دادگر : بر قرار کننده عدالت
9-زهر بد ، تویی بندگان را پناه *** تو دادی مرا ، گردی و دستگاه
معنی: تو پناه همه ی بندگان در مقابل بدی ها هستی و تو به من پهلوانی و قدرت دادی .
گردی : پهلوانی ، شجاعت دستگاه : قدرت و توانایی ، عظمت
کلمه های هم خانواده ی درس پنجم
بجست: جست
خشم: خشمگین، خشمناک
موفقیت: موفق، موافق
قصد: مقصد، مقصود
پنهان: نهان
واژه های مخالف و متضاد درس پنجم
دادگر ≠ ظالم
پیروزی ≠ شکست
پایان ≠ آغاز
فرجام ≠ شروع