معنی درس دوم عربی یازدهم انسانی
صِناعَة التَّلمیعِ الاَدَبِ الفارِسیِّ
إنَّ اللُّغَةَ الْعَرَبيَّةَ لُغَةُ الْقُرآنِ وَ الْأَحاديثِ وَ الْأَدعيَةِ فَقَدِ اسْتَفادَ مِنهَا الشُّعَراءُ الايرانيّونَ وَ أَنشَدَ بَعضُهُم أَبياتاً مَمزوجَةً بِالْعَرَبيَّةِ سَمَّوها بِالْمُلَمَّعِ؛ لِکَثيرٍ مِنَ الشُّعَراءِ الايرانيّينَ مُلَمَّعاتٌ، مِنهُم حافِظٌ الشّيرازيُّ وَ سَعديٌّ الشّيرازيُّ وَ جَلالُ الدّينِ الرّوميُّ الْمَعروفُ بِالْمَولَويِّ.
مُلَمَّعُ حافِظٍ الشّيرازيِّ لِسانِ الْغَيبِ
از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه إنّي رَأَیتُ دَهْراً مِنْ هَجْرِكِ الْقيامَه
دارم من از فِراقش در دیده صد علامت لَیْسَتْ دُموعُ عَیني هٰذي لَنا الْعَلامَه؟
هر چند کازمودم از وی نبود سودم مَنْ جَرَّبَ الْمُجَرَّب حَلَّتْ بِهِ النَّدامَه
پرسیدم از طبیبی احوالِ دوست گفتا في بُعْدِها عَذابٌ في قُربِهَا السَّلامَه
گفتم ملامت آید گر گِرد دوست گردم وَاللّه ما رَأَیْنا حُبّاً بِلا مَلامَه
حافظ چو طالب آمد جامی به جان شیرین حَتَّی یَذوقَ مِنْهُ کَأْساً مِنَ الکَرامَه
مُلَمَّعُ سَعديٍّ الشيرازيِّ
سَلِ الْمَصانِعَ رَکْباً تَهیمُ فِي الْفَلَواتِ تو قدرِ آب چه دانی که در کنارِ فُراتی
شبم به روی تو روزست و دیده ام به تو روشن وَ إنْ هَجَرْتَ سَواءٌ عَشیَّتي و غَداتي
اگر چه دیر بماندم امید بر نگرفتم مَضَی الزَّمانُ وَ قَلبي یَقول إنَّكَ آتي
من آدمی به جمالت نه دیدم و نه شنیدم اگر گِلی به حقیقت عَجینِ آبِ حیاتی
شبانِ تیره امیدم به صبحِ روی تو باشد وَ قَدْ تُفَتَّشُ عَینُ الْحَياةِ في الظُّلُماتِ
فَکَمْ تُمَرِّرُ عَیْشي وَ أَنتَ حامِلُ شَهْدٍ جوابِ تلخ بدیع است از آن دهانِ نباتی
نه پنج روزۀ عمرست عشقِ روی تو ما را وَجَدْتَ رائِحَةَ الْوُدِّ إنْ شَمَمْتَ رُفاتي
وَصَفْتُ کُلَّ مَلیحٍ کَما تُحِبُّ وَ تَرْضَی محامدِ تو چه گویم که ماورای صفاتی
أَخافُ مِنْكَ وَ أَرْجو وَ أَسْتَغیثُ وَ أَدْنو که هم کمندِ بلایی و هم کلیدِ نجاتی
ز چشمِ دوست فتادم به کامۀ دلِ دشمن أَحِبَّتي هَجَروني کَما تَشاءُ عُداتي
فراقنامۀ سعدی عجب که در تو نگیرد وَ إنْ شَکوَتُ إلَی الطَّیْرِ نُحْنَ فِي الْوُکَناتِ
عَیِّنِ الصَّحیحَ وَ الخَطَاَ حَسَبَ نَصِّ الدَّرسِ
1- تُفَتَّشُ عيْن الْحَيـاةٌ فی الضَّوءِ فَقَط.
2- اَلْمُلَمَّعاتُ أشعارٌ فارسيَّةٌ مَمزوجَةٌ بِالْعَربيَّةِ.
3- يَرَی سَعدیٌّ اللَّيلَ وَ النَّهارَ سَواءً مِن هَجرِ حَبيبِهِ.
4- قالَ سَعدیٌّ مَضَی الزَّمانَ وَ قَلبی یَقول إنَّكَ لا تَأتـي.
5- يَرَی حافِظٌ في بُعدِ الْحَبيبِ راحَةً و في قُربِهِ عَذابـاً.
اِختَبِر نَفسَكِ : تَرجِمِ الْکَلِماتِ التّاليَةَ وَ الدُّعاءِ، ثُمَّ عَيِّن اسمَ الْفاعِل و اسمَ الْمَفعول.
يا صانِعَ کُلِّ مَصنوعٍ يا خالِقَ کُلِّ مَخلوقٍ يا رازِقَ کُلِّ مَرزوقٍ يَا مالِكَ کُلِّ مَملوكٍ. مِن دُعاءِ الْجوشَنِ الْکَبيرِ.
اِختَبِر نَفسَكِ : تَرجِمِ التَّراکيبَ التّاليَةَ
1- «عَلّامُ الْغُيوب» :
2- « أمّارَةُ بِالسّوءِ» :
3- اَلطَّیّارُ الایرانیُّ :
4- فَتّاحَةُ الزُّجاجَةِ :
5- اَلهاتِفُ الجَوّالُ :
6- اَلسَّلامُ عَلَيك َ يا مَيْثَمُ التَمّارُ :
ترجمه و پاسخ سوالات:
صِناعَة التَّلمیعِ الاَدَبِ الفارِسیِّ
آرایه تلمیع در ادبیات فارسی
إنَّ اللُّغَةَ الْعَرَبيَّةَ لُغَةُ الْقُرآنِ وَ الْأَحاديثِ وَ الْأَدعيَةِ فَقَدِ اسْتَفادَ مِنهَا الشُّعَراءُ الايرانيّونَ وَ أَنشَدَ بَعضُهُم أَبياتاً مَمزوجَةً بِالْعَرَبيَّةِ سَمَّوها بِالْمُلَمَّعِ؛ لِکَثيرٍ مِنَ الشُّعَراءِ الايرانيّينَ مُلَمَّعاتٌ، مِنهُم حافِظٌ الشّيرازيُّ وَ سَعديٌّ الشّيرازيُّ وَ جَلالُ الدّينِ الرّوميُّ الْمَعروفُ بِالْمَولَويِّ.
همانا زبان عربی زبان قرآن و احاديث و دعاهاست و بسیاری از شاعران ايرانی از آن استفاده کرده اند و برخی از آنها ابیاتی را آمیخته به عربی سروده اند و آن را مُلمّع نامیده اند؛ بسیاری از شاعران ايرانی مُلمّعاتی دارند از جمله: حافظ شیرازی و سعدی شیرازی و جلال الدّين رومی معروف به مولوی.
مُلَمَّعُ حافِظٍ الشّيرازيِّ لِسانِ الْغَيبِ
مُلمّع لسان الغیب حافظ شیرازی
از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه إنّي رَأَیتُ دَهْراً مِنْ هَجْرِكِ الْقيامَه
نامه اى با دل خونین براى محبوبم نوشتم «که من دنیا و روزگار را در دورى تو مانند قیامت ديدم»
دارم من از فِراقش در دیده صد علامت لَیْسَتْ دُموعُ عَیني هٰذي لَنا الْعَلامَه؟
ازدورى او صدها نشانه درچشم دارم، «آيا اشك هاى اين دوچشم من ، نشانه و علامت برايمان نیست؟»
هر چند کازمودم از وی نبود سودم مَنْ جَرَّبَ الْمُجَرَّب حَلَّتْ بِهِ النَّدامَه
هرچه که تجربه کردم ، ازجانب او فايده اى به من نرسید (وصال اوممکن نشد) «هرکس آزموده را بیازمايد، پشیمانى نصیبش شود»
پرسیدم از طبیبی احوالِ دوست گفتا في بُعْدِها عَذابٌ في قُربِهَا السَّلامَه
از طبیبى احوال محبوبم را پرسیدم، گفت: «در دوری و هجرانش رنج وعذاب و درنزديکى اش سلامتی و آسايش است.»
گفتم ملامت آید گر گِرد دوست گردم وَاللّه ما رَأَیْنا حُبّاً بِلا مَلامَه
گفتم اگر زياد به دوست مشغول شوم مورد سرزنش واقع مى شوم «به خدا سوگند که ما عشقى را بدون ملامت وسرزنش نديده ايم.»
حافظ چو طالب آمد جامی به جان شیرین حَتَّی یَذوقَ مِنْهُ کَأْساً مِنَ الکَرامَه
حافظ درازاء دادن جان شیرين خواستار جامى شده است، «تا ازآن (دادن جان)، جامى ازکرامت عشق بچشد.»
مُلَمَّعُ سَعديٍّ الشيرازيِّ
مُلمّع سعدى شیرازى
سَلِ الْمَصانِعَ رَکْباً تَهیمُ فِي الْفَلَواتِ تو قدرِ آب چه دانی که در کنارِ فُراتی
«آب انبارها را (برکه ها) ازسوارانى که در بیابان ها تشنه هستند، بپرس» تو قدر و ارزش آب را چه مى دانى، وقتى درکنارآب)شیرين وگوارای) فرات هستى !
شبم به روی تو روزست و دیده ام به تو روشن وَ إنْ هَجَرْتَ سَواءٌ عَشیَّتي و غَداتي
شبم با ديدن روى تو مثل روزست و چشمم با ديدن روى تو روشن مى شود. «واگر مرا ترک کنی ، شب و روزم مساوى است.»
اگر چه دیر بماندم امید بر نگرفتم مَضَی الزَّمانُ وَ قَلبي یَقول إنَّكَ آتي
گرچه مدّت زيادى انتظارکشیدم ، امّا امیدم را از دست ندادم، «زمان گذشت و دلم مى گويد که تو مى آيى»
من آدمی به جمالت نه دیدم و نه شنیدم اگر گِلی به حقیقت عَجینِ آبِ حیاتی
من انسانى به زيبايى تو نه ديده ام و نه شنیده ام، اگر خمیر آفرينش تو از آب وگِل است، حقیقتا آغشته به آب زندگانى است .
شبانِ تیره امیدم به صبحِ روی تو باشد وَ قَدْ تُفَتَّشُ عَینُ الْحَياةِ في الظُّلُماتِ
شب هاى تاريك من به امید ديدن روى تو صبح مى شود «و گاهى چشمه حیات درتاريکى ها جستجو مى شود.»
فَکَمْ تُمَرِّرُ عَیْشي وَ أَنتَ حامِلُ شَهْدٍ جوابِ تلخ بدیع است از آن دهانِ نباتی
چقدر زندگیم را تلخ مى کنى درحالى که تو اين همه شهد و شیرينى داری! از دهان شیرين تو جواب تلخ شنیدن زيباست !
نه پنج روزۀ عمرست عشقِ روی تو ما را وَجَدْتَ رائِحَةَ الْوُدِّ إنْ شَمَمْتَ رُفاتي
عاشق روى تو بودن براى ما فقط اين پنج روزه عمردنیا نیست، «اگرخاک قبرم را ببويى، بوى عشق را ازخاکم مى يابى.»
وَصَفْتُ کُلَّ مَلیحٍ کَما تُحِبُّ وَ تَرْضَی محامدِ تو چه گویم که ماورای صفاتی
«هر زيبا روى با نمکی را وصف کردم همانطور که دوست دارى و مى پسندى» ستايش هاى تورا چگونه بیان کنم که فراتر از وصف کردن هستى (چگونه تعريف تو گويم که فراتر از تعريف هستی !)
أَخافُ مِنْكَ وَ أَرْجو وَ أَسْتَغیثُ وَ أَدْنو که هم کمندِ بلایی و هم کلیدِ نجاتی
«از تو مى ترسم و به تو امید بسته ام و ازتوکمك مى خواهم و به تو نزديکى مى جويم» که هم دامگه بلا هستی و هم کلید نجات و رهايى هستى!
ز چشمِ دوست فتادم به کامۀ دلِ دشمن أَحِبَّتي هَجَروني کَما تَشاءُ عُداتي
1به دلخواهی وخواست دشمن ، ازچشم دوست افتادم و بى ارزش شدم، «دوستانم مرا ترک کردند (ازمن جداشدند) همان طور که دشمنانم مى خواهند!» (به خواست دشمن، دوستانم مرا ترک کردند)
فراقنامۀ سعدی عجب که در تو نگیرد وَ إنْ شَکوَتُ إلَی الطَّیْرِ نُحْنَ فِي الْوُکَناتِ
شگفتا شرح نامه جدايى سعدى درتو اثر نمى کند! «و اگر به نزدپرندگان شکايت ببرم ، در لانه ها مى گريند و ناله سرمى دهند.»
عَیِّنِ الصَّحیحَ وَ الخَطَاَ حَسَبَ نَصِّ الدَّرسِ
بر اساس متن درست و نادرست را مشخص کنید.
1- تُفَتَّشُ عيْن الْحَيـاةٌ فی الضَّوءِ فَقَط.
1- غلط
چشمه زندگانی فقط در تاریکی جستجو می شود.
2- اَلْمُلَمَّعاتُ أشعارٌ فارسيَّةٌ مَمزوجَةٌ بِالْعَربيَّةِ.
2- درست
ملمعات اشعاری فارسی هستند که ب عربی آمیخته شده اند.
3- يَرَی سَعدیٌّ اللَّيلَ وَ النَّهارَ سَواءً مِن هَجرِ حَبيبِهِ.
3- درست
سعدی از دوری محبوبش شب و روز را یکسان می بیند.
4- قالَ سَعدیٌّ مَضَی الزَّمانَ وَ قَلبی یَقول إنَّكَ لا تَأتـي.
4- غلط
سعدی گفته است زمان گذشت و دلم می گوید که تو نمی آیی.
5- يَرَی حافِظٌ في بُعدِ الْحَبيبِ راحَةً و في قُربِهِ عَذابـاً.
5- غلط
حافظ در دوری محبوب، راحتی و در نزدیکیش عذاب می بیند (احساس می کند).
اِختَبِر نَفسَكِ : تَرجِمِ الْکَلِماتِ التّاليَةَ وَ الدُّعاءِ، ثُمَّ عَيِّن اسمَ الْفاعِل و اسمَ الْمَفعول.
خودت را بیازمای : کلمات و دعای زیر را ترجمه کنید، سپس اسم فاعل و اسم مفعول را مشخص کنید.
يا صانِعَ کُلِّ مَصنوعٍ يا خالِقَ کُلِّ مَخلوقٍ يا رازِقَ کُلِّ مَرزوقٍ يَا مالِكَ کُلِّ مَملوكٍ. مِن دُعاءِ الْجوشَنِ الْکَبيرِ.
ای سازنده هر ساخته شده. ای آفریننده هر آفریده شده. ای روزی دهنده هر روزی داده شده، ای صاحب هر مال و دارایی
صانِعَ (سازنده) : اسم فاعل
مَصنوعٍ (ساخته شده) : اسم مفعول
خالِقَ (آفریننده) : اسم فاعل
مَخلوقٍ (آفریده شده) : اسم مفعول
رازِقَ (روزی دهنده) : اسم فاعل
مَرزوقٍ (روزی داده شده) : اسم مفعول
مالِكَ (صاحب) : اسم فاعل
مَملوكٍ (تضاحب شده، مال، دارایی) : اسم مفعول
اِختَبِر نَفسَكِ : تَرجِمِ التَّراکيبَ التّاليَةَ
خودت را بیازمای : ترکییب های زیر را ترجمه کنید.
1- «عَلّامُ الْغُيوب» :
1- بسیار داننده غیب ها
2- « أمّارَةُ بِالسّوءِ» :
2- بسیار امر کننده به بدی
3- اَلطَّیّارُ الایرانیُّ :
3- خلبان ایرانی
4- فَتّاحَةُ الزُّجاجَةِ :
4- بازکننده شیشه
5- اَلهاتِفُ الجَوّالُ :
5- تلفن همراه
6- اَلسَّلامُ عَلَيك َ يا مَيْثَمُ التَمّارُ :
6- سلام بر تو ای میثم تمار خرما فروش