انشا دانش آموزی از زبان خودکار
انشا از زبان خودکار کلاس ششم
سلام. من یک خودکار آبی هستم. اسمم را صاحبم «سینا» گذاشته است. من هنوز خیلی جوان هستم و تازه وارد دنیای دانش آموزان شدهام.
سینا یک پسر مهربان و درسخوان است. او همیشه از من با احترام مراقبت میکند. من را در جامدادیاش نگه میدارد و هر روز بعد از مدرسه با من تمرین میکند.
من از نوشتن با سینا خیلی لذت میبرم. وقتی او با من مینویسد، انگار که دنیای اطرافم زنده میشود. من میتوانم احساسات او را در نوشتههایش ببینم.
سینا با من داستان مینویسد، شعر میسراید و حتی نامه مینویسد. من دوست دارم که همیشه همراه سینا باشم و در نوشتنهایش به او کمک کنم.
من میدانم که یک روز جوهرم تمام خواهد شد. اما تا آن روز، من با تمام وجودم برای سینا مینویسم. من میخواهم که او همیشه بهترین باشد و در زندگیاش موفق شود.
نتیجه
خودکار یک وسیله ساده است، اما نقش مهمی در زندگی دانش آموزان دارد. خودکار به دانش آموزان کمک میکند تا افکار و احساسات خود را به دیگران منتقل کنند. همچنین، خودکار میتواند به دانش آموزان در یادگیری و پیشرفت تحصیلی کمک کند.
من خوشحالم که یک خودکار هستم و میتوانم نقشی در زندگی دانش آموزان داشته باشم. من امیدوارم که همیشه بتوانم به دانش آموزان کمک کنم تا بهترین باشند.
انشا از زبان خودکار سخن بگویید
سلام. من یک خودکار هستم. خودکار آبی رنگی که چند سالی است همراه یک پسربچه به نام سینا هستم. من با سینا به مدرسه میروم و با او درس میخوانم. من برای سینا خیلی مهم هستم. او همیشه با احتیاط از من استفاده میکند و سعی میکند که جوهرم را هدر ندهد.
من هر روز چیزهای زیادی مینویسم. من تمام درسهای سینا را مینویسم. من تمام خاطرات سینا را مینویسم. من تمام احساسات سینا را مینویسم. من همیشه با سینا هستم، چه در شادی و چه در غم.
من گاهی اوقات خسته میشوم. وقتی جوهرم تمام میشود، احساس میکنم که تمام انرژیام را از دست دادهام. اما وقتی سینا دوباره جوهر من را پر میکند، احساس میکنم که دوباره زنده شدهام.
من همیشه از اینکه میتوانم به سینا کمک کنم خوشحال هستم. من دوست دارم که سینا بتواند با کمک من درسهایش را خوب یاد بگیرد. من دوست دارم که سینا بتواند با کمک من خاطرات خوشی را ثبت کند. من دوست دارم که سینا بتواند با کمک من احساساتش را بیان کند.
من میدانم که روزی جوهرم تمام خواهد شد. اما من دوست دارم که تا آن روز بهترین خودم باشم. من دوست دارم که تا آن روز بتوانم به سینا کمک زیادی کنم.
من یک خودکار هستم. یک خودکار ساده اما مهم. من یک دوست هستم. یک دوستی که همیشه در کنار سینا خواهد بود.
انشا از زبان یک خودکار طنز
سلام، من یک خودکار آبی هستم. اسمم هم «خودکار قشنگ» است. چون صاحبم میگوید من خیلی قشنگم. البته من خودم هم قبول دارم که خوشگلم. رنگم آبی روشن است و تهام هم طلایی است.
من زندگی خیلی سختی دارم. صاحبم یک دانشآموز است و من را همیشه به مدرسه با خودش میبرد. صبحها که از خواب بیدار میشوم، میبینم که صاحبم دارد لباسش را میپوشد. من هم سریع از جامدادی بیرون میپرم و خودم را به او نشان میدهم. صاحبم هم لبخند میزند و من را برمیدارد.
بعد از اینکه صاحبم از خانه بیرون میرود، ما به مدرسه میرویم. در مدرسه، صاحبم من را روی میز میگذارد و شروع میکند به نوشتن. من هم با تمام وجودم کار میکنم تا صاحبم بتواند درسهایش را بنویسد.
اما مشکل من این است که صاحبم خیلی بددست است. او همیشه با من خط میخورد و من را کثیف میکند. گاهی هم من را از روی میز میاندازد و من روی زمین میافتم.
یک بار که صاحبم داشت مینوشت، من از دستش افتادم و روی زمین افتادم. صاحبم خیلی عصبانی شد و من را پرت کرد. من هم با سر به دیوار خوردم و جوهرم تمام شد.
صاحبم خیلی ناراحت شد. او من را برداشت و با خودش به خانه برد. بعد هم من را در یک کیسه پلاستیکی گذاشت و در سطل زباله انداخت.
من خیلی ناراحت بودم. فکر میکردم که دیگر هیچوقت صاحبم را نمیبینم. اما بعد از چند روز، صاحبم من را از سطل زباله درآورد و به مدرسه برد.
صاحبم خیلی خوشحال بود که من را پیدا کرده است. او مرا تمیز کرد و با من شروع به نوشتن کرد. من هم خیلی خوشحال بودم که دوباره صاحبم را دیده بودم.
از آن روز به بعد، صاحبم خیلی با من احتیاط میکند. او دیگر من را از دستش نمیاندازد و من را کثیف نمیکند.
من خیلی خوشحالم که صاحبم با من مهربان است. من امیدوارم که همیشه صاحبم را داشته باشم و با او زندگی کنم.
پایان