انشا زندگی یک کیف از زبان خودش
انشا از زبان کیف مدرسه کلاس سوم
من یک کیف هستم. یک کیف مدرسه ساده با طرحی کودکانه. من از جنس پارچهی محکم و رنگی ساخته شدهام و دارای دو بند شانهای بلند هستم. من در یک کارخانهی بزرگ تولید کیف ساخته شدم و پس از آن به یک فروشگاه بزرگ کیف و کفش فرستاده شدم.
در فروشگاه، من در کنار کیفهای دیگر قرار گرفتم و منتظر بودم که کسی مرا بخرد. چند روز گذشت و هیچکس مرا نخرید. من کمی ناراحت شدم، اما ناامید نشدم. میدانستم که روزی صاحبی پیدا خواهم کرد.
بالاخره، یک روز یک دختر بچه با مادرش وارد فروشگاه شد. دختر بچه به من نگاه کرد و لبخند زد. مادرش هم کیف من را پسندید و آن را خرید.
من خیلی خوشحال شدم. بالاخره صاحبی پیدا کرده بودم. دختر بچه نام مرا «کیف دوستت» گذاشت. او هر روز با من به مدرسه میرفت و من لوازم تحریر و کتابهایش را در من جا میداد.
من با دختر بچه در مدرسه خاطرات زیادی را تجربه کردم. با هم درس میخواندیم، بازی میکردیم و میخندیدیم. من همیشه کنار او بودم و از او مراقبت میکردم.
یک روز، دختر بچه به من گفت که امسال به کلاس پنجم میرود. او گفت که من خیلی بزرگ شدهام و دیگر نمیتواند مرا با خود به مدرسه ببرد. من خیلی ناراحت شدم، اما میدانستم که او بزرگ شده و نیاز به کیفی بزرگتر دارد.
دختر بچه من را به یک مغازهی کیف فروشی برد و آن را به فروش رساند. من دوباره در میان کیفهای دیگر قرار گرفتم و منتظر صاحب جدیدی بودم.
چند روز بعد، یک پسر بچه با مادرش وارد مغازه شد. پسر بچه به من نگاه کرد و گفت: «این کیف خیلی قشنگه. میخوام همینو بخرم.»
مادرش هم کیف من را پسندید و آن را خرید. من خیلی خوشحال شدم. صاحب جدیدی پیدا کرده بودم.
پسر بچه نام مرا «کیف همراه» گذاشت. او هر روز با من به مدرسه میرفت و من لوازم التحریر و کتابهایش را در من جا میداد.
من با پسر بچه هم خاطرات زیادی را تجربه کردم. با هم درس میخواندیم، بازی میکردیم و میخندیدیم. من همیشه کنار او بودم و از او مراقبت میکردم.
سالها گذشت و من همچنان همراه پسر بچه بودم. او بزرگ شد و به دانشگاه رفت. من هم با او به دانشگاه رفتم و لوازم تحریر و کتابهایش را در من جا میدادم.
پسر بچه در دانشگاه درس خواند و فارغالتحصیل شد. او شغل خوبی پیدا کرد و ازدواج کرد. من هم به همراه او به خانهی جدیدش رفتم.
من حالا سالهاست که همراه پسر بچه هستم. من دوست او هستم و او هم دوست من است. ما با هم خاطرات زیادی را تجربه کردهایم و من همیشه از بودن در کنار او خوشحالم.
من یک کیف هستم، اما فقط یک کیف نیستم. من یک دوست هستم، یک همراه هستم و یک خاطره هستم. من در زندگی پسر بچه نقش مهمی داشتهام و او همیشه به من افتخار میکند.
انشا با موضوع جان بخشی به اشیا کیف مدرسه برای دانش آموزان
من یک کیف مدرسه هستم. از پارچه محکم و بادوام ساخته شدهام و رنگم آبی است. روی من یک زیپ بزرگ هست که کتابها و دفترها را داخل من نگه میدارد. من دوست همه دانشآموزان هستم و همیشه همراه آنها به مدرسه میروم.
من هر روز صبح از خواب بیدار میشوم و منتظر میمانم تا دانشآموزم بیاید و مرا بپوشد. وقتی او را میبینم، خوشحال میشوم و آماده میشوم تا با او به مدرسه برویم.
در مدرسه، من همراه دانشآموزم در کلاسها شرکت میکنم و با او درس میخوانم. من شاهد تلاشهای او برای یادگیری هستم و از موفقیتهایش خوشحال میشوم.
بعد از مدرسه، من همراه دانشآموزم به خانه میروم. او مرا روی میزش میگذارد و من خسته از یک روز پرکار، شروع میکنم به استراحت کردن.
من دوست دارم که دانشآموزم از من مراقبت کند. او باید مرا تمیز نگه دارد و از افتادن من جلوگیری کند. من میخواهم که او همیشه مرا با مهربانی و احترام بپذیرد.
من یک کیف مدرسه هستم، اما دوستی همراه هستم. من همیشه همراه دانشآموزم هستم و او را در مسیر موفقیت یاری میکنم.
پایان
انشا در مورد کیف مدرسه به زبان طنز
کیف مدرسه، رفیق روزهای سخت
کیف مدرسه، رفیق روزهای سخت و دوست روزهای شیرین است. او همیشه در کنار ماست، چه وقتی خوشحالیم و چه وقتی ناراحت. او همه چیزهای ما را با خود حمل می کند، از کتاب و دفتر گرفته تا خوراکی و اسباب بازی.
کیف مدرسه، شخصیتی عجیب و غریب دارد. او گاهی اوقات خیلی مهربان و دلسوز است و گاهی اوقات خیلی بدجنس و لجباز. وقتی مهربان است، همه چیزهای ما را با احتیاط و دقت حمل می کند و از آنها مراقبت می کند. اما وقتی بدجنس است، همه چیزهای ما را پرت می کند و خراب می کند.
کیف مدرسه، زندگی بسیار سختی دارد. او همیشه باید سنگین باشد و تحمل وزن زیادی را داشته باشد. او باید همیشه در حال حرکت باشد و از یک کلاس به کلاس دیگر برود. او باید همیشه در معرض ضرب و شتم دانش آموزان باشد.
با این حال، کیف مدرسه، هیچ شکایتی نمی کند. او همیشه با لبخند بر لب، به وظیفه خود عمل می کند. او همیشه به فکر دانش آموزان است و می خواهد آنها را در تحصیل موفق کند.
طنز:
کیف مدرسه، رفیق روزهای سخت است، اما گاهی اوقات هم باعث دردسر می شود. مثلاً وقتی خیلی سنگین باشد، می تواند باعث کمردرد شود. یا وقتی خیلی بزرگ باشد، می تواند باعث شود که دانش آموزان نتوانند به راحتی حرکت کنند.
کیف مدرسه، گاهی اوقات هم باعث خنده می شود. مثلاً وقتی دانش آموزان با هم دعوا می کنند، کیف مدرسه می تواند تبدیل به یک سلاح شود. یا وقتی دانش آموزان کیف مدرسه خود را گم می کنند، می تواند باعث ناراحتی آنها شود.
با این حال، کیف مدرسه، همچنان رفیق خوبی برای دانش آموزان است. او همیشه در کنار آنهاست و به آنها کمک می کند تا درس بخوانند و موفق شوند.
پایان