انشا از زبان ابر پایه ششم
انشا از زبان ابر
از زبان ابر
من یک ابر هستم. یک ابر سفید و پنبهای. از بخار آب ساخته شدهام و در آسمان شناورم. من از اقیانوسها و دریاها میآیم. بخار آب از سطح آب بالا میرود و در جو سرد میشود و به ذرات کوچک آب تبدیل میشود. این ذرات آب به هم میچسبند و ابر را تشکیل میدهند.
من همیشه در حال حرکت هستم. بادهای آسمان مرا به این سو و آن سو میبرند. گاهی اوقات در یک نقطه ثابت میمانم و گاهی اوقات به سرعت حرکت میکنم.
من از بالا به زمین نگاه میکنم. میبینم که زمین چقدر زیباست. میبینم که انسانها، حیوانات، گیاهان و همه موجودات زنده در آن زندگی میکنند.
من به انسانها علاقه زیادی دارم. میبینم که آنها چقدر از من میترسند. گاهی اوقات وقتی من روی زمین میبارم، آنها گریه میکنند و میگویند که من بد هستم. اما من بد نیستم. من فقط یک ابر هستم که به زمین آب میدهم.
من به زمین آب میدهم تا گیاهان رشد کنند. من به زمین آب میدهم تا انسانها و حیوانات بتوانند بنوشد. من به زمین آب میدهم تا هوا خنک شود.
من یک ابر هستم. یک ابر سفید و پنبهای. من برای زمین مفید هستم. من به زمین زندگی میبخشم.
یک روز
روزی بود که من در حال حرکت بودم. بادهای آسمان مرا به سمت یک جنگل میبردند. وقتی به جنگل رسیدم، دیدم که درختان جنگل خشک شدهاند. برگهای درختان زرد شده بودند و زمین خشک شده بود.
من ناراحت شدم. میدانستم که باید به درختان کمک کنم. من شروع به باریدن کردم. قطرات آب از من جدا میشدند و روی زمین میباریدند.
قطرات آب روی زمین میریختند و زمین را خنک میکردند. درختان شروع به سبز شدن کردند و برگهای آنها دوباره رشد کرد.
حیوانات جنگل هم خوشحال شدند. آنها شروع به نوشیدن آب کردند.
من خوشحال بودم که توانستم به درختان جنگل کمک کنم. من فهمیدم که من برای زمین مفید هستم.
نتیجه
من یک ابر هستم. یک ابر سفید و پنبهای. من برای زمین مفید هستم. من به زمین زندگی میبخشم.
انشا به روش جانشین سازی از زبان یک تکه ابر برای نگارش دهم
من یک ابر سفید و پفدار هستم. در آسمان بالا شناورم و به دنیای زیر پایم نگاه میکنم. دنیای زیر پایم بسیار زیباست. کوههای سربهفلککشیده، دشتهای سرسبز، جنگلهای انبوه، و شهرهای پرهیاهو. من از دیدن این همه زیبایی لذت میبرم.
من مسافری بیقرار هستم. همیشه در حال حرکت هستم. از این نقطه به آن نقطه میروم. گاهی بالای کوهها میروم و از تماشای مناظر زیبای کوهستان لذت میبرم. گاهی بالای دشتها میروم و از تماشای گلهای رنگارنگ و پرندگان در حال پرواز لذت میبرم. گاهی بالای جنگلها میروم و از تماشای درختان بلند و سبز لذت میبرم. و گاهی بالای شهرهای پرهیاهو میروم و از تماشای مردم در حال رفتوآمد لذت میبرم.
من از سفرهایم بسیار لذت میبرم. اما گاهی هم دلم برای خانه تنگ میشود. برای آنکه دوباره در آسمان بالا شناور شوم و به دنیای زیر پایم نگاه کنم.
من ابر هستم، مسافری بیقرار.