داستان در مورد شکر نعمت نعمتت افزون کند کفر نعمت از کفت بیرون کند
داستان در مورد شکر نعمت نعمتت افزون کند کفر نعمت از کفت بیرون کند
داستان شکر نعمت
در روزگاران قدیم، در روستایی فقیر زندگی میکرد. این مرد، با وجود فقرش، مردی شکرگزار بود. هر روز صبح، با دیدن طلوع خورشید، خدا را شکر میکرد که زنده است و میتواند نعمتهای خداوند را ببیند. هر روز شب، با دیدن ماه و ستارگان، خدا را شکر میکرد که نعمتهای او بیپایان است.
یک روز، مرد فقیر در حال راه رفتن در جنگل بود که با یک گنجینه بزرگ روبرو شد. مرد بسیار خوشحال شد و گنجینه را به خانه برد. او با پول گنجینه، خانهای بزرگ و زیبا ساخت و زندگیاش متحول شد.
مرد فقیر، با اینکه زندگیاش تغییر کرده بود، اما همچنان شکرگزار بود. او هر روز، خدا را شکر میکرد که نعمتهای او را بیشتر کرده است.
یک روز، مرد فقیر در حال راه رفتن در بازار بود که با مردی ثروتمند روبرو شد. مرد ثروتمند، با دیدن مرد فقیر، شروع به تمسخر او کرد. او گفت: «تو که فقیری، چه شکری میتوانی به خدا بدهی؟ تو که چیزی نداری!»
مرد فقیر، با شنیدن حرفهای مرد ثروتمند، ناراحت شد، اما باز هم شکرگزار بود. او گفت: «من با وجود فقرم، همیشه شکرگزار خدا بودهام. من میدانم که خداوند، نعمتهای بیپایانی را به من داده است.»
مرد ثروتمند، با شنیدن حرفهای مرد فقیر، متعجب شد. او گفت: «تو که فقیری، چه نعمتهایی را میبینی؟»
مرد فقیر گفت: «من هر روز صبح، با دیدن طلوع خورشید، شکرگزار خداوند هستم که زنده است و میتواند نعمتهای او را ببیند. من هر روز شب، با دیدن ماه و ستارگان، شکرگزار خداوند هستم که نعمتهای او بیپایان است.»
مرد ثروتمند، با شنیدن حرفهای مرد فقیر، به فکر فرو رفت. او متوجه شد که مرد فقیر، با وجود فقرش، نعمتهای بیشتری را نسبت به او میبیند.
مرد ثروتمند، از مرد فقیر عذرخواهی کرد و گفت: «من اشتباه میکردم. شکرگزاری، یک نعمت بزرگ است. من از این به بعد، سعی میکنم نعمتهای خداوند را بیشتر ببینم و به خاطر آنها شکرگزار باشم.»
نتیجه
داستان شکر نعمت، اهمیت شکرگزاری را به ما یادآوری میکند. شکرگزاری، یک نعمت بزرگ است که باعث میشود ما زندگی خود را با دیدی مثبت ببینیم و از نعمتهای خداوند بیشتر لذت ببریم.