انشا در مورد کلاغ خواست راه رفتن کبک را یاد بگیرد راه رفتن خودش را هم فراموش کرد
انشا کوتاه در مورد ضرب المثل کلاغ خواست راه رفت
ضرب المثل «کلاغ خواست راه رفتن، لک لک شد» بیانگر این موضوع است که هر کس باید در جای خود قرار داشته باشد و کار خود را انجام دهد. اگر کسی بخواهد کاری را انجام دهد که از عهده او خارج است، نتیجه خوبی نخواهد گرفت.
در روزگاران قدیم، کلاغی بود که آرزو داشت مانند لک لک راه برود. او همیشه از لک لک ها خوشش می آمد و دوست داشت مانند آنها باشد. یک روز، کلاغ تصمیم گرفت که دیگر صبر نکند و به آرزوی خود برسد. او به لک لک ها نزدیک شد و از آنها خواست که به او یاد دهند چگونه راه بروند.
لک لک ها ابتدا به کلاغ خندیدند. آنها گفتند که کلاغ ها هرگز نمی توانند مانند لک لک ها راه بروند. اما کلاغ مصمم بود. او به لک لک ها التماس کرد که به او کمک کنند.
سرانجام، لک لک ها تصمیم گرفتند که به کلاغ کمک کنند. آنها به او یاد دادند که چگونه پاهای خود را قرار دهد و چگونه بال های خود را باز کند. کلاغ با دقت به حرف های لک لک ها گوش داد و تمرین کرد.
چند روز بعد، کلاغ توانست مانند لک لک ها راه برود. او بسیار خوشحال بود و به همه لک لک ها افتخار می کرد. اما خوشحالی کلاغ زیاد طول نکشید. او متوجه شد که راه رفتن مانند لک لک ها بسیار سخت است. او خسته می شد و پاهایش درد می کرد.
کلاغ تصمیم گرفت که دیگر مانند لک لک ها راه نرود. او به لک لک ها گفت که از آنها ممنون است، اما او نمی تواند مانند آنها باشد. لک لک ها از تصمیم کلاغ ناراحت شدند، اما چاره ای نداشتند.
کلاغ دوباره به راه افتادن مانند کلاغ ها ادامه داد. او فهمید که هر کس باید در جای خود قرار داشته باشد و کار خود را انجام دهد. اگر کسی بخواهد کاری را انجام دهد که از عهده او خارج است، نتیجه خوبی نخواهد گرفت.
نتیجه گیری:
ضرب المثل «کلاغ خواست راه رفتن، لک لک شد» بیانگر این موضوع است که هر کس باید در جای خود قرار داشته باشد و کار خود را انجام دهد. اگر کسی بخواهد کاری را انجام دهد که از عهده او خارج است، نتیجه خوبی نخواهد گرفت.