مثل نویسی در مورد کوزه گر از کوزه شکسته آب میخورد
کوزه گری بود که هر روز صبح از رودخانه با کوزه هایش برای روستا آب می آورد. یک روزی در حالی که کوزه گر در مسیر برگشت به روستا بود و با خود دو کوزه داشت که یکی از کوزه ها ترک داشت و مقداری از آب آن خارج می شد، بنابراین کوزه سالم به خود می بالید و می گفت که آب را به طور کامل در خود نگه می دارد. اما کوزه ترک خورده ناراحت و افسرده بود زیرا که او کارش را به درستی و کاملی انجام نمی داد. کوزه ترک خورده نتوانست این وضع را تحمل کند و به کوزه گر گفت: « چرا مرا دور نمی اندازی؟ من با این ترک بدرد نمی خورم». کوزه گر در پاسخ گفت : در زمانی که به روستا بر می گردیم، در مسیر برگشتمان به گل های روی زمین خوب نگاه کن و ببین که چگونه مسیر گلی تا روستا را آب می دهی و این مسیر را زیباتر کرده ای. پس چرا با وجود این کاربرد و استفاده زیبایی که داری خود را نادیده گرفته و ناراحت می شوی!؟ کوزه ترک خورده گفت: پس در تمام این مدت که احساس بیهودگی می کردم، نقص من کار مهم تری انجام می داد!