داستان کودکانه در مورد تمیزی

داستان کودکانه در مورد تمیزی

داستان:

روزی روزگاری، دختر کوچولوی مهربانی به نام رها زندگی می‌کرد. رها خیلی دوست داشت که تمیز و مرتب باشد. او همیشه اتاقش را مرتب می‌کرد و لباس‌هایش را سر وقت می‌شست. رها می‌دانست که تمیزی خیلی مهم است و باعث سلامتی و خوشبختی می‌شود.

یک روز، رها داشت در حیاط خانه بازی می‌کرد که یک تکه شکلات زمین افتاد. رها خیلی دوست داشت شکلات را بخورد، اما یادش افتاد که باید دست‌هایش را بشوید. او دست‌هایش را با آب و صابون شست و بعد شکلات را خورد.

در همین حال، میکروب‌های بدجنسی که در شکلات بودند، روی دست‌های رها نشستند. میکروب‌ها خیلی خوشحال بودند که به خانه رها آمده‌اند. آن‌ها می‌خواستند رها را بیمار کنند.

رها وقتی از حیاط به خانه آمد، مادرش به او گفت: «رها جان، چرا دست‌هایت را نمی‌شوری؟»

رها گفت: «آدم نباید دست‌هایش را بعد از بازی در حیاط بشوید؟»

مادر رها گفت: «نه، باید دست‌هایت را بشویی. میکروب‌های بدجنسی در زمین زندگی می‌کنند که باعث بیماری می‌شوند.»

رها گفت: «آخ جون! من میکروب‌ها را خیلی دوست دارم!»

مادر رها گفت: «میکروب‌ها خیلی بدجنس هستند و باعث بیماری می‌شوند. باید از آن‌ها دوری کنی.»

رها گفت: «باشه، سعی می‌کنم از میکروب‌ها دوری کنم.»

رها دست‌هایش را با آب و صابون شست و بعد به اتاقش رفت. او لباس‌هایش را مرتب کرد و روی تختش دراز کشید. رها خیلی خوشحال بود که سالم و خوشبخت است.

آن شب، میکروب‌های بدجنس که روی دست‌های رها نشسته بودند، شروع به تکثیر کردند. آن‌ها می‌خواستند رها را بیمار کنند.

فردا صبح، رها وقتی از خواب بیدار شد، حالش خوب نبود. او سردرد داشت و گلویش درد می‌کرد. مادر رها به او گفت: «رها جان، به نظر می‌آید بیمار شده‌ای.»

رها گفت: «آخ جون! بالاخره میکروب‌ها به من رسیدند.»

مادر رها گفت: «نه، میکروب‌ها باعث بیماری شده‌اند. باید برویم دکتر.»

مادر رها رها را نزد دکتر برد. دکتر به رها دارو داد و به او گفت: «باید استراحت کنی و مایعات زیادی بخوری.»

رها چند روز در خانه استراحت کرد و دارو خورد. کم‌کم حالش بهتر شد. رها یاد گرفت که باید همیشه تمیز و مرتب باشد تا سالم و خوشبخت باشد.

پایان

مطالب مرتبط...

هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...