انشا حال یک گل زیبای چیده شده از زبان خودش

انشا از زبان یک گل به صورت ذهنی

انشا از زبان یک گل

من یک گل هستم. یک گل کوچک و سفید. در یک باغ بزرگ و سرسبز زندگی می‌کنم. کنار درختان بلند و سروهای سر به فلک کشیده. نور خورشید از لابه‌لای برگ‌های درختان بر من می‌تابد و من را گرم می‌کند. باد ملایم باغ، مرا به این سو و آن سو می‌رقصاند. من از زندگی‌ام راضی هستم.

هر روز صبح، با طلوع خورشید بیدار می‌شوم. باران شبانه، مرا تازه کرده و شاداب کرده است. گلبرگ‌هایم را باز می‌کنم و به دنیا لبخند می‌زنم. پرندگان، آوازهای خوش خود را برای من می‌خوانند. من از صدای آن‌ها لذت می‌برم.

در طول روز، مردم زیادی از باغ دیدن می‌کنند. آن‌ها از من عکس می‌گیرند و مرا تحسین می‌کنند. من از این توجه، خوشحال می‌شوم.

در شب، با غروب خورشید، گلبرگ‌هایم را می‌بندم و به خواب می‌روم. رویاهایم پر از رنگ و بو هستند. رویای پرواز در آسمان، رویای رقصیدن با باد، و رویای دیدن دنیا از بالا.

من یک گل هستم. یک گل کوچک و سفید. اما من زندگی را دوست دارم. و از هر لحظه آن لذت می‌برم.

انشا با موضوع حال یک گل چیده شده از زبان خودش

حال یک گل چیده شده از زبان خودش

من یک گل هستم. یک گل رز قرمز. در یک باغ بزرگ و زیبا زندگی می‌کردم. در کنار درختان بلند و سروهای سر به فلک کشیده. نور خورشید از لابه‌لای برگ‌های درختان بر من می‌تابید و من را گرم می‌کرد. باد ملایم باغ، مرا به این سو و آن سو می‌رقصاند. من از زندگی‌ام راضی بودم.

روزی، یک زن جوان وارد باغ شد. او مرا دید و از زیبایی‌ام خوشش آمد. او مرا چید و با خود برد.

من در یک گلدان زیبا قرار گرفتم. زن جوان مرا به خانه‌اش برد و در اتاق نشیمن گذاشت. من از اینکه در خانه‌ای زیبا و گرم بودم خوشحال بودم. اما احساس می‌کردم که چیزی کم دارم.

من دیگر نور خورشید را نمی‌دیدم. دیگر باد ملایم باغ را نمی‌وزید. دیگر پرندگان برایم آواز نمی‌خواندند. من احساس می‌کردم که در حال مردن هستم.

زن جوان هر روز به من آب می‌داد و مرا تمیز می‌کرد. اما این کار‌ها کمکی به من نمی‌کرد. من هر روز بیشتر و بیشتر می‌مردم.

یک روز، زن جوان مرا به پنجره برد. من نور خورشید را دیدم و باد ملایم باغ را حس کردم. من احساس کردم که دوباره زنده شده‌ام.

من به زن جوان گفتم: «ممنونم که مرا به پنجره آوردی. من دوباره می‌توانم زیبایی دنیا را ببینم.»

زن جوان گفت: «خوشحالم که حال بهتری داری. من دوست دارم که تو همیشه زیبا و شاداب باشی.»

من در خانه‌ی زن جوان ماندم و تا مدت‌ها برای او زیبایی و شادی به ارمغان آوردم. اما من همیشه دلم برای باغ بزرگ و زیبای مادری‌ام تنگ بود.

نتیجه

گل‌ها موجودات زنده‌ای هستند که احساسات دارند. آن‌ها هم مانند انسان‌ها دوست دارند که آزاد باشند و در طبیعت زندگی کنند. اگر می‌خواهید گل‌ها را خوشحال کنید، آن‌ها را از طبیعت جدا نکنید و اجازه دهید که آزادانه زندگی کنند.

انشا درباره گل های باغچه با مقدمه، بدنه و نتیجه گیری

مقدمه

گل‌ها موجودات زنده‌ای هستند که زیبایی و طراوت را به طبیعت می‌بخشند. آن‌ها در رنگ‌ها و شکل‌های مختلف وجود دارند و هر کدام زیبایی خاص خود را دارند. گل‌ها در باغچه‌ها، پارک‌ها و خانه‌ها پرورش داده می‌شوند و زیبایی و طراوت را به محیط اطراف خود می‌بخشند.

بدنه

گل‌ها انواع مختلفی دارند. برخی از آن‌ها یکساله هستند و فقط یک فصل عمر می‌کنند. برخی دیگر چندساله هستند و چندین فصل عمر می‌کنند. گل‌ها در رنگ‌های مختلفی مانند قرمز، زرد، آبی، بنفش، سفید و صورتی وجود دارند. برخی از گل‌ها مانند گل رز، گل لاله و گل میخک بسیار محبوب هستند و در مراسم مختلف استفاده می‌شوند.

گل‌ها علاوه بر زیبایی، خواص دارویی نیز دارند. برخی از گل‌ها مانند گل بابونه، گل ختمی و گل گاوزبان برای درمان بیماری‌های مختلف استفاده می‌شوند.

گل‌ها نقش مهمی در اکوسیستم دارند. آن‌ها غذای حشرات و پرندگان هستند و به گرده‌افشانی گیاهان کمک می‌کنند.

نتیجه

گل‌ها موجودات زنده‌ای هستند که زیبایی و طراوت را به طبیعت می‌بخشند. آن‌ها نقش مهمی در اکوسیستم دارند و برای سلامت انسان نیز مفید هستند.

گل‌ها پیام آور عشق، امید و شادی هستند. آن‌ها می‌توانند روح انسان را شاد و پر انرژی کنند. اگر می‌خواهید به کسی عشق خود را ابراز کنید، یک دسته گل زیبا برای او بخرید. اگر می‌خواهید امید را به کسی بدهید، یک گل به او هدیه دهید. اگر می‌خواهید کسی را خوشحال کنید، یک گل به او بدهید.

مطالب مرتبط...

هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...